پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۴:۳۲ - ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۲۰۸۶۶۸
رادیو و تلویزیون

نسل دوبلورهای قدیمی ما دیگر تکرار نمی‌شود

تورج نصر,اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون
صدای تورج نصر برای بچه‌هایی که در دهه ۱۳۶۰ بزرگ شده‌اند، یادآور کاراکتر «شیپورچی» در انیمیشن «پسرشجاع» است.او از جمله بازیگران و گویندگانی است که صدایش را بسیار می‌شنویم، اما هربار تازگی و نشاط خاصی در صدایش حس می‌شود که مخاطب را با خود همراه می‌کند.نصر می‌گوید علاقه‌مند به حضور در آثار کمدی و سینمای کودک است و شاید به همین خاطر است که دوبله انیمیشن را به دوبله سینمایی ترجیح می‌دهد.
«هنرآنلاین» با این دوبلور پیشکسوت گفت‌وگویی انجام داده که در ادامه می‌خوانید.

شما ظاهرا ابتدا وارد عرصه موسیقی شدید و بعد به سمت هنرهای نمایشی و گویندگی گرایش پیدا کردید. خانواده‌تان چقدر بستر را برای شما فراهم کرد که وارد عرصه هنر شوید؟

۸ سالم بود که پدرم فوت کرد. دو برادر و یک خواهر دارم که هیچ‌کدام از آنها تمایلی به کار هنری نداشتند. حتی در بین فامیل و اقوام‌مان نیز کسی نبود که به هنر علاقه داشته باشد. ما در دوره دبستان یک معلم موسیقی داشتیم که من از آنجا به موسیقی علاقه پیدا کردم. آن موقع اصلا به کار دوبله فکر نمی‌کردم و اتفاقی وارد این عرصه شدم. یک‌بار یکی از معلم‌های ما با نام آقای فتحی به من گفت تو خیلی به درد کار سینما می‌خوری. کلاس سوم یا چهارم ابتدایی بودم که چندبار هم از مدرسه به‌خاطر شلوغ‌کاری‌هایم بیرونم کردند.

 

چطور شد که وارد حرفه دوبله شدید؟

دایی من یک مغازه سلمانی داشت و من اکثر اوقات آنجا بودم. یک روز یکی از اقوام دورمان به‌نام محمود نوربخش که از قدیمی‌های این عرصه بود به سلمانی دایی‌ام آمد. او در فیلم «پدرخوانده» جای مارلون براندو حرف زده بود. من آنجا به دایی‌ام پیله کردم که به او بگوید من را به دوبله ببرد. من نزدیک دو سال دنبالش می‌رفتم و او هم از دست من در می‌رفت و می‌گفت دوست ندارم به دوبله بیایی چون از زندگی‌ات باز می‌مانی، بهتر است که تحصیلاتت را ادامه بدهی. با این حال من وارد حرفه دوبله شدم و کارم را ادامه دادم.

 

آیا آشنایی با آقای لاچینی باعث شد که به سمت موسیقی بروید؟

بله، من و هادی اسلامی یک نمایشنامه اجرا کردیم و با هم به شیراز، اصفهان و جزیره خارک رفتیم. زمانی که به شیراز رفتیم، آقای فریبرز لاچینی آنجا کنسرت داشت که این دیدار باعث آشنایی ما شد و من پس از آشنایی با او وارد عرصه حرفه‌ای موسیقی شدم. تا پیش از آن به‌صورت دلی موسیقی کار می‌کردم ولی از آن به بعد حرفه‌ای شدم. البته پس از چند سال موسیقی را رها کردم و وارد عرصه دوبله شدم. هنوز هم زمانی که فریبرز من را می‌بیند، می‌گوید تو چرا موسیقی را رها کردی؟ استعدادم در موزیک بسیار خوب بود.

 

شما تا سن ۲۰ سالگی تئاتر کار کردید. آیا وارد فضاهای جدی‌تر در تئاتر هم شدید که مثلا بخواهید بروید در تئاترهای لاله‌زار اجرا کنید؟

من اصلا آنجا نمی‌رفتم چون خوشم نمی‌آمد. بیشتر کارهای سنگین می‌کردم و در شهرستان‌ها اجرا می‌رفتم. زنده‌یاد خسرو شکیبایی وقتی در حرفه دوبله موفق نشد به تئاتر رفت و در اداره تئاتر استخدام شد. من با خسرو شکیبایی و هادی اسلامی تئاتر کار می‌کردم.

 

فقط بازیگر بودید یا کارگردانی هم می‌کردید؟

من فقط بازی می‌کردم. دو سال پیش هم در سنگلج یک نمایش اجرا رفتم.

 

دل‌تان برای فضای تئاتر تنگ نشده است که بخواهید دوباره روی صحنه برگردید؟

واقعا دلم تنگ شده است و معمولا برای تفریح هر دو سال یک‌بار هم در یک نمایشی بازی می‌کنم.

 

از چه سالی وارد رادیو شدید؟

از سال ۶۷ وارد رادیو شدم. آقای حمید منوچهری برنامه‌ای ساخته بودند که من با ایشان کار می‌کردم. چند سالی هم با زنده‌یاد مهرپرور کار کردم و بعد از آن بود که وارد برنامه صبح جمعه با شما شدم. یک روز آقای نوذری گفت من می‌خواهم از دوبلورها استفاده کنم و من گفتم در این صورت بومی‌های رادیو بیکار می‌شوند، بهتر است که از آنها هم استفاده کنیم. اینطور بود که برنامه «صبح جمعه با شما» ابتدا با دوبلورها آغاز شد و مورد استقبال هم قرار گرفت و ادامه یافت.

 

برنامه‌های حال حاضر رادیو بیشتر حول یکسری مجری جوان می‌گردد که فقط هیاهو دارند و می‌خواهند این هیاهو و انرژی کاذب را به مخاطب القا کنند ولی این اتفاق نمی‌افتد و حتی ممکن است مخاطب آنها را پس بزند، در صورتی که مخاطب در گذشته راحت‌تر می‌توانست با برنامه‌های رادیویی ارتباط برقرار کند. فکر می‌کنید دلیل عدم ارتباط مخاطب امروز با برنامه‌های رادیویی چیست؟

فکر می‌کنم دلیل نخست بی‌تجربگی آنهاست. در واقع درِ رادیو باز شده است و برخی از افراد به‌صورت سفارشی وارد حرفه گویندگی شده‌اند. مشکل بعدی این است که رادیو نویسنده ندارد. زمانی که مردم در خیابان با من راجع به رادیو صحبت می‌کنند، مدام از متن‌های ضعیف رادیو می‌گویند. من برای برنامه «کوی نشاط» گفتم که ما مجبور هستیم خودمان یک چیزی را اضافه کنیم، وگرنه خود متن جذابیتی ندارد. از آنجا که حقوق در رادیو بسیار پایین است، کمتر کسی می‌آید در رادیو کار کند. جوان‌هایی که وارد رادیو می‌شوند ابتدا باید کنار دست چند نفر آدم حرفه‌ای کار کنند، در حالی که امروز این‌طور نیست. برخی از جوان‌ها هنوز نیامده به اجرا می‌روند. در نتیجه برنامه‌های رادیویی همه شبیه هم هستند و مخاطب خسته می‌شود.

 

شما در انیمیشن و فضای کاری‌تان با کاراکتر «شیپورچی» معروف شدید. چرا کاراکترهای بعدی که کار کردید مثل آن پررنگ نشدند؟

دهه ۶۰ چند کارتون خوب نظیر «پسرشجاع» و «جیمبو» آمد که ما آنها را دوبله کردیم ولی «پسرشجاع» یک فضای بسیار خوبی برای ایرانی‌ها داشت. گوینده‌های درجه یک کشور کمدی‌گوی این سریال بودند که برای مردم جذاب بود. کاراکتر «شیپورچی» شخصیت بسیار جذابی داشت که گاهی خودمان هم ضبط را تعطیل می‌کردیم و به آن می‌خندیدیم.من در آن فیلم بداهه زیاد می‌گفتم که شیرین‌تر می‌شد. فکر می‌کنم تا آن زمان کارتونی به زیبایی «پسرشجاع» نیامده بود. دهه ۶۰ کارتون‌های بسیار خوبی آمد که هنوز هم بچه‌های آن زمان وقتی من را می‌بینند می‌گویند یادش بخیر.

 

هیچ‌وقت نترسیدید درگیر کاراکتری بشوید که بعد از آن دیگر نتوانید هیچ‌کاری انجام بدهید؟ از این بابت که صدای شما آنقدر آشنا باشد که مخاطب صدای شما را در نقش دیگری نپذیرد و پس بزند.

خیر، این اتفاق برای من رخ نداده است. در آن زمان یک مدت نوار قصه زیاد ضبط می‌شد و در بازار وجود داشت. همان زمان من با تیپ «شیپورچی» نوارهای زیادی را ضبط کردم.

 

برای اینکه این روند ادامه پیدا کند تصمیم نگرفتید فضای کاری‌تان را تغییر دهید؟

خیر چون جذابیت نداشت. مثلا شما الان اگر یک سرمایه بگذارید و قصه ضبط کنید، چند روز بعد می‌بینید بلافاصله مردم آن را دانلود می‌کنند و سرمایه دیگر برنمی‌گردد. آن موقع که ما این کار را انجام دادیم، خبری از دانلود نبود. من یک نوار کاست می‌زدم و قصه را نقاشی می‌کردم و آن را ۱۲ تومان همراه کتاب می‌فروختم. زمانی که به بازار می‌رفت حتی یک نسخه از آن هم پیدا نمی‌شد ولی در حال حاضر شرایط تغییر کرده است.

 

چرا این روزها کمتر به سراغ کارهای سینمایی می‌روید؟

سینما دسته‌بندی عجیبی دارد. یکی دو نفر از دوستانم می‌گفتند تو چرا به دفاتر سینمایی سر نمی‌زنی؟ گفتم در شأن و موقعیت من نیست که به دفاتر بروم و بگویم به من کار بدهید.البته اکثرا این کار را انجام می‌دهند و نقش هم می‌گیرند، اما من اهل این کارها نیستم و آنقدر منتظر می‌مانم که به سراغم بیایند و بگویند این نقش را بازی کن. بعضی از همکارانم در فیلم‌های کمدی با کمترین دستمزد شرکت می‌کنند ولی پول آنها را هم نمی‌دهند.

 

اگر فیلم‌هایی در حوزه کودک ساخته شود و به شما پیشنهاد بدهند حضور پیدا می‌کنید؟

صددرصد. زمانی که فهمیدم فیلم سینمایی مبارک درباره کودک است، حتی حاضر شدم که در این فیلم یک سکانس بازی کنم که البته آن‌طور که باید بازخورد دریافت نکرد. من حاضر هستم حتی پول هم نگیرم ولی در کارهای کودک بازی کنم.

 

در گذشته دوبله کردن یک فیلم زمان زیادی می‌برد. درست است؟

بله چون آپارات بود و باعث می‌شد که گوینده خوب تعلیم ببیند. در حال حاضر کار دوبله یک روزه تمام می‌شود و اصلا به روز دوم هم نمی‌کشد. هر کسی می‌آید رُل خودش را می‌گوید و می‌رود. در واقع دوبله‌ها جدا جدا هستند.

 

فضای دیجیتال برای کار شما خوب شد یا بد؟

برای ما که حرفه‌ای هستیم خوب شده چون سرعت کار بالا رفته است. دیگر زیاد تمرین نمی‌کنیم و آپارات وقت‌مان را نمی‌گیرد؛ اما برای گوینده‌های جدید اصلا خوب نیست چون آنها زمان زیادی برای یاد گرفتن ندارند. آنهایی که دارند با ما کار می‌کنند بسیاری از چیزها را از ما یاد می‌گیرند ولی کسانی که به‌صورت زیرزمینی کار می‌کنند اصلا به‌صورت جدا دوبله می‌کنند و چیزی یاد نمی‌گیرند.

 

در حال حاضر در زمینه دوبله چه کارهایی را آماده پخش دارید؟

ما در حال حاضر در حال دوبله دو انیمیشن هستیم که نام یکی از آنها «کاروانسرا» است و خانم فولادوند آن را سرپرستی می‌کند. یک سریال انیمیشن ایرانی هم با نام «موزه» است که آن را نیز در دست داریم و من به‌جای رُل اصلی آن صحبت می‌کنم.

 

آیا در طی این سال‌هایی که کار کردید قدردان شما بوده‌اند؟

به آن صورت قدردان نبوده‌اند. کلا به کارهای هنری و به‌خصوص دوبله چندان بها نمی‌دهند. چندین جشنواره برگزار می‌کنند ولی به‌ندرت از ما دعوت می‌کنند که این بزرگترین دلخوری ما از مسئولان است. دوبله ایران در دنیا تک است. نسلی که از دوبلورهای ما باقی مانده است دیگر تکرار نمی‌شود. در تمام این سال‌ها فقط یکی دو بار به‌ندرت اتفاق افتاده در جشنواره‌ای ما را دعوت کنند و جایزه بدهند. من در یک فیلم با نام «تنها صداست که می‌ماند» بازی کرده‌ام که مورد توجه قرار گرفت. در آن فیلم نقش خودم را بازی کردم. فیلم آخری که بازی کردم هم فیلم «پنج تا پنج» به کارگردانی خانم سارا اوتادی بود.

 

پس از آن فیلم پیشنهاد دیگری نداشتید؟

خیر، پیشنهاد نداشتم. فیلم «پنج تا پنج» در سینماهای گروه هنر و تجربه اکران شد که فیلم بسیار خوبی بود.

 

فکر می‌کنید گروه هنر و تجربه می‌تواند در سینما گروه موفقی باشد؟

فکر می‌کنم در آینده کارگردان‌های بسیار خوبی از بین آنها در می‌آید. خودم مخاطب گروه هنر و تجربه هستم. مثلا همین فیلم «پنج تا پنج» فیلم بسیار سختی بود. منتها آقای رضا کیانیان هم به خانم اوتادی کمک کردند. ما حدود یک ماه و نیم از شب تا صبح کار می‌کردیم. داستان فیلم از ساعت ۵ بعدازظهر شروع می‌شد تا پنج صبح. من از این فیلم چیزهای زیادی یاد گرفتم.

 

 

  • 11
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش