
مگنوس کارلسن هشت سال و نیم داشت که برای اولین بار قهرمان یک تورنمنت شد. در سال ۲۰۰۴ بود که واشنگتن پست مطلبی درباره او منتشر کرد و لقبش را «موتزارت شطرنج» گذاشت اما کسی به این مطلب توجه نکرد. کارلسن پس از آن توانست عنوان استاد بزرگ بینالمللی را به دست بیاورد و با پیروزی پس از پیروزی، در سال ۲۰۱۰ به رده نخست رنکینگ جهانی برسد. او در آن هنگام ۱۹ سال داشت. این در حالی است که گری کاسپاروف در ۲۰سالگی به چنین افتخاری رسیده بود.
تو را اخیراً با مار بوآ مقایسه کردهاند که آرام دور دشمنش چنبره میزند تا اینکه سرانجام خفهاش میکند. آیا بازی تو و ذهنیت تو به این ترتیب است؟
اگر منظورتان این است که من تلاش نمیکنم حرکات تماشایی و عجیب انجام دهم و آرام میمانم و با تمرکز و خلاقیت حرکت پشت حرکت انجام میدهم، احتمالاً درست میگویید. من تا آخر پای بازی میمانم، بدون آنکه چیزی تسلیم حریف کنم. من هرگز پشت حرکات «امن» یا قوانین تغییرناپذیر پنهان نمیشوم. برخی افراد بر این باورند که اگر دو بازیکن در هنگام آغاز مسابقه شرایط برابری داشته باشند، بازیشان بیتردید منجر به تساوی میشود اما من اینطور فکر نمیکنم. من حاضر نیستم باور کنم که نتیجه پیش از آنکه بازی کاملاً تمام شود مشخص شده باشد. حتی زمانی که در دردسر هستید هم همیشه بختی برای بردن دارید.
آیا همیشه چنین اعتماد به نفسی داشتهای؟
بیتردید همیشه به خودم باور داشتهام. من فکر نمیکنم که باختن مسألهای طبیعی باشد. زمانی که جوانتر بودم، گاهی احترامی که برای رقیبان باتجربهتر قائل بودم دید من را تار میکرد اما با گذر زمان و با موفقیتها، جسورتر شدهام. این اعتماد به نفس برای اینکه با معیارهای بالا بازی کنید و بازیکنان بزرگ را ببرید لازم است اما کافی نیست. بابی فیشر زمانی گفته بود: «من به روانشناسی اعتقاد ندارم، من به حرکتهای خوب اعتقاد دارم». او راست میگوید. این حرکتهای من است که باید رقیبم را بترساند، نه چیز دیگری.
در کل آیا رابطه خوبی با رقیبانت داری؟
ما تقریبا تمام زندگی خود را کنار هم میگذرانیم و همدیگر را خیلی عالی میشناسیم و روابطمان فوقالعاده است. پس از مسابقات، اغلب درباره بازیهایی که انجام دادیم و حرکتهای مختلفی که میتوانستیم داشته باشیم حرف میزنیم اما سپس گاهی درباره موضوع دیگری حرف میزنیم. شما میدانید که باهوشها درباره چه چیزهایی حرف میزنند...
به شطرنج برگردیم. آیا از تمرینت برای ما میگویی؟
من تمرین را با مطالعه حرکتهای آغازین شروع میکنم و به سراغ جدیدترین متدهای شطرنج میروم و تلاش میکنم حرکتهای جدیدی را تصور کنم. گاهی تمرینات تاکتیکی انجام میدهم.
این چیزی است که تو همیشه میگویی! این حرفت کمی مبهم است. آیا حداقل میتوانیم بدانیم که سبک زندگی تو مشابه ورزشکاران بزرگ است؟
در جریان تورنمنتها بیرون نمیروم، در میهمانیها شرکت نمیکنم و حتی برای دیدن شهر و گردشگری هم کاری انجام نمیدهم. این کار هدر دادن وقت و انرژی است. زمانی که در سطح من شطرنج بازی میکنید، آمادهسازی جسمانی به اندازه آمادهسازی روانی مهم است. پس بله، من مانند یک ورزشکار زندگی میکنم.
آمادگی جسمانی؟ واقعاً؟
این بسیار حیاتی است که حس خوبی از نظر جسمانی داشته باشم تا بتوانم کنترل کاملی روی خود داشته باشم. در برخی تورنمنتها، شما برای دو هفته، روزی پنج ساعت بازی میکنید. تمرین جسمانی برای زمانی که وارد پنجمین یا ششمین ساعت بازیتان میشوید حیاتی است.
من تصور میکنم که جوانی امتیاز تو است. آیا هرگز تلاش نکردهای که یک مسابقه را طول بدهی تا افراد مسنتر مانند آناند را خسته کنی؟
من همیشه روحیه مبارزی دارم. جوانی هم همیشه مایه برتری نیست. من در گذشته بیش از حد غریزی عمل میکردم. اما حالا احتمالاً میتوانم از جنبههای مثبت جوانیام بهتر استفاده کنم، مانند انرژی و انگیزه. در هر حال، من خیلی وقت است که دیگر جوانترین بازیکن مسابقات نیستم.
صحبت از افراد مسنتر شد. آیا چند سال پیش از گری کاسپاروف کمک نخواستی؟
از سال ۲۰۰۵ به این سو تلاشم این بوده که همکاری بلندمدتی با او داشته باشم اما گری حاضر نشده بود به من کمک کند. زمانی که در سال ۲۰۰۸ به این نتیجه رسیدم که بازیام به سطح بالایی رسیده، او سرانجام درخواست من را پذیرفت. ما در سال ۲۰۰۹ چندین جلسه تمرینی با هم داشتیم. در تورنمنتها هم با هم در تماس هستیم.
آیا او برخی ترفندهایش را به تو یاد داده است؟
واقعاً اینطور نیست. روشن است که من تمامی ترفندهای او را یاد نگرفتهام چون اینها چیزی نیستند که شما بتوانید یاد بگیرید، بلکه باید با تجربه به دست بیاورید. برخی از آنها غیر قابل دسترس هستند چون در غریزه، شخصیت و مهارت آن فرد جای دارند اما جلسات ما بیتردید به من کمک کرد. ما با هم حالتهای مختلف را تحلیل کردیم و وضعیتهای پیچیده و حرکات آغازین را بررسی کردیم.
او همچنین درک بسیار روشنی از وضعیت روانشناختی بازیکنان دیگر داشت. اکثر رقیبانی که داشتم، چند سال قبلتر رقیبان او بودند. گری وضعیتهایی که قهرمانانی مانند آناند ترجیح میدادند را میشناخت و میتوانست دریابد که حتی بازیکنانی غیر قابل پیشبینی مانند واسیلی ایوانچوک چطور هستند. شاید از روی حرکات صورت یا تیکهای خاص... او به من یاد داد که چطور حرکات عجیب ایوانچوک را بخوانم و بتوانم روش او را شناسایی کنم.
تو با احترام فراوانی از کاسپاروف یاد میکنی. آیا پوستر او را در کودکی روی دیوار اتاقت چسبانده بودی؟
قطعاً نه. من هرگز اهل این کارها نیستم. من شاید یک بازی یا یک استعداد را بستایم اما یک شخص را هرگز. نه اینکه علاقهای به بازیکنان بزرگ مانند بابی فیشر، امانوئل لاسکر یا خوسه رائول کاپابلانکا نداشته باشم. زمانی که بحث شطرنج میشود، من شیفته خواندن کتابهای این ورزش هستم اما کتابها را برای یاد گرفتن یا به دلیل علاقه به داستانهایشان نمیخوانم، بلکه این کار را میکنم چون دوست دارم.
این علاقه بیهمتا به شطرنج از کجا آمده است؟
هیچ ایدهای ندارم.
آیا خاطرهای واضح از دوران کودکی داری، از لحظهای که شطرنج را کشف کردی؟
یادم نیست. پدرم بازیکن بدی نبود و حتی در چند تورنمنت هم شرکت کرد. او بود که در کودکی شطرنج را به من یاد داد اما در آن هنگام، شطرنج هم برایم یک بازی بود مانند بازیهای دیگر. شطرنج هیچ اهمیت خاصی برای من نداشت.
پس چه شد که این مسیر را انتخاب کردی؟ تو تنومند هستی، آیا ترجیح نمیدادی با دوستانت فوتبال بازی کنی؟
در واقع، کمکم درگیر شطرنج شدم. من پیروز میشدم و از این موضوع خوشم میآمد. استاد شدن در شطرنج حس خوبی به همراه دارد. من میتوانم ساعتها بدون داشتن صفحه شطرنج تمرین کنم. من واقعاً با خودم شطرنج بازی نمیکنم، بلکه حالتهای ممکن را تحلیل میکنم و این حالتها بینهایت هستند اما فعالیتهای ذهنی من هرگز باعث نشده که به سراغ ورزشهای دیگر نروم.
آیا همان اوایل پدرت را زیاد میبردی؟
فکر کنم اولین باری که شکستش دادم ۹ سال داشتم. ما زیاد با هم بازی نمیکردیم. او به من چند نکته میگفت و کمک میکرد که آنها را عملی کنم.
آیا برایت عجیب نبود که در ۹سالگی از پدرت باهوشتر باشی؟
او در آن هنگام هنوز بهتر از من بازی میکرد. من فقط خوششانس بودم.
بازیکنان دیگری که همسنت بودند چطور؟
بیشتر در خانه تمرین میکردم. وقتی ۸ سال و نیم داشتم در یک تورنمنت شرکت کردم. پس از آن به یک باشگاه شطرنج پیوستم اما خیلی سریع بهترین بازیکن شدم. شطرنج دیگر سرگرمی نبود. سایر اعضا به اندازه من بازی را جدی نمیگرفتند. پس برایم آسانتر بود که در اینترنت شطرنج بازی کنم.
آیا هنوز هم شطرنج آنلاین بازی میکنی؟
بسیار کم پیش میآید با هویت واقعی خودم این کار را بکنم. بیشتر اوقات بینام بازی میکنم.
این کار تو چندان منصفانه نیست، بهویژه برای آماتورهایی که هیچ ایدهای ندارند که مقابل چه فردی دارند بازی میکنند...
اما من که همیشه پیروز نمیشوم! بستگی دارد که چه نوع بازی باشد. اگر زمان به یک دقیقه برای هر بازیکن محدود باشد، هر اتفاقی ممکن است بیفتد.
آیا زندگی جدا از شطرنج هم داری؟
زمانی که شطرنج بازی نمیکنم زندگی معمولی دارم. من را مادر و پدرم در بلژیک، فنلاند و البته نروژ بزرگ کردند. پدرم در شرکت نفتی اکسون کار میکرد و ما با او به کشورهای دیگر میرفتیم. مادرم وظیفه مراقبت از فرزندان را داشت. ما چهار فرزند بودیم. برای من همه آنجاها یکسان بودند. همیشه یک زمین فوتبال بود که بتوانی در آن بازی کنی. حالا تنها در اسلو زندگی میکنم. زمانی که هیچ تورنمنتی نباشد دوستانم را میبینم، ورزش میکنم، به اینترنت میروم اما راستش را بگویم، نمیتوانم تصور کنم که در زندگیام به جز شطرنج کار دیگری انجام دهم.
اما به هر حال باید امرار معاش کنی! آیا درآمد شطرنج کافی است؟
بله، من که ناراضی نیستم. بهترین بازیکنان میتوانند روی جوایزی که میبرند حساب کنند. با این شهرتی که به ناگهان کسب کردهام میتوانم روی اسپانسرهای مهم هم حساب کنم. تقریباً تمامی ۵۰ شطرنجباز برتر دنیا میتوانند از طریق شطرنج زندگی واقعاً خوبی داشته باشند اما این هم صحت دارد که بیشتر بازیکنان کارهای دیگری هم دارند، مانند مربیگری بازیکنان دیگر یا نوشتن در مجلات تخصصی.
شهرت باعث بیشتر شدن فشار میشود. آیا وسوسه نشدهای که برای حفظ جایگاهت تقلب کنی؟
شوخی میکنی دیگر؟
چطور؟ آیا تقلب در شطرنج غیرممکن است؟
درست میگویی، ممکن است، آن هم با کمک برنامههای کامپیوتری قدرتمند اما به نظرم چنین فردی دستش رو میشود اما بگذار رازی را به تو بگویم. شطرنجبازان غرور بسیار زیادی دارند و حتی یک لحظه هم به این فکر نمیکنند که یک بازی را با چیزی به جز نبوغشان ببرند.
من شنیدهام که کامپیوتر میتواند از بهترین بازیکنان هم بهتر ظاهر شود. آیا آنها واقعاً از انسانها بهتر هستند؟
قویترین کامپیوترها بیتردید از اکثر بازیکنان بهتر هستند. من در مسابقهای شرکت کردم که یک روزنامه نروژی ترتیب داده بود. مسابقه سادهای بود: برای هر حرکت من، سه استاد بزرگ شطرنج حرکتهایی را پیشنهاد میدادند که به رأی عموم گذاشته میشد اما افراد همچنین میتوانستند از برنامههای کامپیوتری هم کمک بگیرند. پس در نهایت، رقیب من کامپیوتر بود و بازی آسانی هم نبود.
راستش را بگو، تو باختی!
نه، نباختم. بازی مساوی شد.
- 19
- 3