پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۳
۱۰:۲۸ - ۰۴ اسفند ۱۴۰۰ کد خبر: ۱۴۰۰۱۲۰۲۳۴
چهره ها در سینما و تلویزیون

پوریا شکیبایی: نمی‌خواهم پدرم را تقلید کنم

پوریاشکیبایی,سریال برف بی صدا می بارد
من فکر می‌کنم چیزهای مشترکی بین تمام این سال‌ها وجود دارد، مثل روابط انسانی. اما درعین‌حال هم چیزهایی در آن سال‌ها مهم بوده که امروز مثل گذشته مهم نیست؛ مثل حرمت بزرگ‌ترها که در آن سال‌ها خیلی مهم‌تر از امروز بوده. اما به‌نظرم نگرش پوریا آذربایجانی در روابط انسانی و کنش‌وواکنش‌های داستان متفاوت بوده و این موضوع مهم‌تر از ویژگی‌های خاصی است که در دهه ۶۰ جاری است.

از جنس آقازاده‌هایی نیست که صرفا به‌خاطر نام و حمایت پدرش آمده باشد. پوریا شکیبایی متولد ۶۲ است و سال‌هاست که تئاتر کار می‌کند. خسرو شکیبایی که رفت او ۲۵ سالش بود. حالا و این شب‌ها شاهد حضور قابل‌توجه و خاطره‌انگیزش در سریال «برف بی‌صدا می‌بارد» هستیم؛ حضوری که آگاهانه مخاطب را به یاد صدا و حالات خسرو شکیبایی می‌اندازد. با او درباره نقش حبیب و فرازونشیب‌های این نقش هم‌صحبت شدیم.

چطور شد نخستین تجربه جدی حضورت در تلویزیون با یک شخصیت بد رقم خورد؟

من اصلا حبیب را «بدمن» نمی‌بینم. فکر می‌کنم او یک شخصیت خاکستری است. او آدمی است که کلی سختی و رنج در زندگی کشیده و درعین‌حال حقوقی را هم برای خودش قائل است و در مسیر رسیدن به آن چیزهایی که فکر می‌کند حقش است، اتفاقاتی برایش می‌افتد و به‌خاطر مسیری که طی می‌کند نمی‌توان به او لفظ «بدمن» را اطلاق کرد؛ چراکه این لفظ خیلی صفر و یکی و مطلق است و برای تعریف این شخصیت واژه ناقصی است.

روحیه انتقام‌جویی در حبیب نمی‌بینی؟

یک ‌لحظه صبر کن. جلوی چشم حبیب، پدرش را کشته‌اند و او این صحنه را دیده و این غم در او تبدیل به کینه شده و به نظرم این کینه است که در او تبدیل به حس و حال انتقام می‌شود.

پس حبیب را آدم کینه‌ای می‌دانی؟

همه ما می‌توانیم کینه‌ای باشیم. همه ما می‌توانیم نسبت به اتفاقاتی که برایمان می‌افتد چیزی را به دل بگیریم و دوست داشته باشیم آن را تلافی کنیم. حالا ممکن است که با کلمات بازی کنیم و اسمش را چیز دیگری بگذاریم. هیچ‌کس نمی‌گوید من آدم کینه‌ای هستم اما خیلی وقت‌ها می‌گوییم کار بدی که فلانی با من کرد را به یاد سپرده‌ام و آن را فراموش نمی‌کنم و حتی اگر بشود شاید بدمان هم نیاید که آن را جبران کنیم.

پس با تمام این تفاسیر و ویژگی‌ها، حبیب را یک شخصیت خاکستری می‌دانی؟

خاکستری که حتی مایل به سفید است. من ویژگی‌های مثبت زیادی را در حبیب می‌بینم.

در این سریال ایفاگر نقشی هستی که در دهه ۶۰ می‌گذرد و طبیعتا سن شما به داشتن خاطره از دهه ۶۰ به‌صورت جدی نمی‌رسد. از این چالش چگونه عبور کردی؟

مهم‌ترین عامل این اتفاق کارگردان و گروه سریال است؛ از گروه طراحی صحنه و لباس تا دیالوگ‌های نویسنده و شکل ارتباطات شخصیت‌ها که همه اینها تا حد زیادی انسان را به حال و هوای دهه ۶۰ می‌برد، اما راستش فکر می‌کنم بازیگری در آن اتمسفر زمانی چندان کار پیچیده‌ای نیست، زیرا خیلی از آن فاصله نگرفته‌ایم. چرا یک‌ وقتی هست که قرار است ۱۰۰سال قبل را بازی کنیم، طبیعتا پیچیدگی‌های زیادی دارد. اما الان قرار است همین سی‌وچند سال پیش را بازی کنیم.

پس بازی در دهه ۶۰ را چندان پیچیده نمی‌دانی؟

این ماجرا در طراحی صحنه و لباس خیلی پیچیده است، اما به نظرم در بازیگری و روابط انسانی چندان پیچیدگی ندارد.

روحیات، خلق‌و‌خوها و مدل ارتباطات انسانی دهه ۶۰ با امروز تفاوت‌های زیادی ندارد؟

واقعا به نظر شما تفاوت زیادی دارد؟ من فکر می‌کنم چیزهای مشترکی بین تمام این سال‌ها وجود دارد، مثل روابط انسانی. اما درعین‌حال هم چیزهایی در آن سال‌ها مهم بوده که امروز مثل گذشته مهم نیست؛ مثل حرمت بزرگ‌ترها که در آن سال‌ها خیلی مهم‌تر از امروز بوده. اما به‌نظرم نگرش پوریا آذربایجانی در روابط انسانی و کنش‌وواکنش‌های داستان متفاوت بوده و این موضوع مهم‌تر از ویژگی‌های خاصی است که در دهه ۶۰ جاری است و ما در بازی هرچند دیالوگ‌های متناسب با اتمسفر در دهه ۶۰ را می‌گوییم و ادبیاتی که با آن حرف می‌زنیم متفاوت با ادبیات امروز است، مثلا گفتن واژه «مرسی» در سریال ما قدغن بود، چون چنین کلمه‌ای در آن سال‌ها کاربرد نداشته است. اما بازی‌های ما چندان محدود و وابسته به دهه ۶۰ نیست. بازهم می‌گویم من به‌صورت خاص درباره بازی در این سریال صحبت می‌کنم وگرنه واضح هست که شرایط طراحی صحنه و لباس و اتفاقاتی از این ‌دست برای شباهت به دهه ۶۰ بسیار متفاوت و پرزحمت بوده است.

بعضی‌ها معتقدند شما در اکت‌ها و بیان، گرته‌برداری‌هایی از مرحوم خسرو شکیبایی دارید. آیا دوست دارید شبیه پدرتان بازی کنید؟

من افتخار می‌کنم پسر خسرو شکیبایی هستم و برای من سعادتی است که فرزند چنین پدری هستم، اما اصلا دوست ندارم شبیه به او باشم؛ چراکه او یک شخصیت بزرگ و درعین‌حال جداگانه‌ای بوده و من شخصیت دیگری هستم. اساسا شخصیتی نیستم که بخواهم دنبال‌کننده باشم و نمی‌خواهم کسی را تکرار کنم. من نوآوری را دوست دارم، خلق‌کردن را دوست دارم و راستش دوست ندارم چیزی از پدرم تقلید کنم. البته خب به‌هرحال پسر ایشان هستم و طبیعتا یک‌سری شباهت‌ها چه در چهره چه در رفتارها و چه در صدای ما وجود دارد، هرچند راستش من خیلی معتقد نیستم که صدای ما شبیه به هم است. صدای ایشان یک ‌صدای اعجاب‌انگیز و فوق‌العاده بود و صدای من در برابر صدای ایشان اصلا حجمی ندارد. یعنی حتی اگر بخواهم هم نمی‌توانم صدای ایشان را تقلید کنم. در بازیگری هم همین‌طور، در دکلمه‌ها و بیان هم همین‌طور و چندان قضاوت بهتر و بدتری هم ندارم. این منم با همین صدا و ویژگی‌ها و ایشان خسرو شکیبایی بود با آن صدا و ویژگی‌ها.

کمی هم درباره طولانی‌بودن زمان این پروژه صحبت کنیم. کارکردن در یک سریال ۱۰۰ قسمتی که یک‌سال و نیم طول می‌کشد چه شرایطی دارد؟

وقتی کاری یک‌سال و نیم طول می‌کشد، شرایطش خیلی با کارهایی که یک ماه و دو ماه به پایان می‌رسد، متفاوت است. در کارهای کوتاه ممکن است خلق‌وخوها و ویژگی‌های دیگری حاکم باشد، اما وقتی یک‌سال و نیم درکنار یک گروه کار می‌کنی عملا دارید درکنار آنها زندگی می‌کنید و آنها تمام خوشی‌ها و ناخوشی‌ها و غم و شادی‌های تو را هم می‌بینند و درکنارت هستند. سختی‌اش اما این است که تو حق نداری هیچ‌کدام از این حال‌ها را جلوی دوربین ببری. یعنی چه شادی‌ها و چه غم‌ها را نباید با ویژگی‌های شخصیتی که آن را بازی می‌کنی، ترکیب کنی و حفظ کردن این شرایط درطول تمام این ماه‌ها کار سختی است. اما جنبه مثبت این ماجرا برای من آن بود که از تمام کسانی که در این سریال درکنار هم بودند فرصت آموختن داشتم و توانستم از آنها یاد بگیرم، به‌هرحال من تازه‌کارم و دوست داشتم در شرایطی باشم که بتوانم تجربه کسب کنم و این پروژه برای من تجربه‌های به‌شدت جذاب و سازنده‌ای داشت، درست مثل یک مدرسه بود برای من.

بازخوردها تابه‌حال چطور بوده؟

کلی فحش خوردم! (خنده) مردم که خیلی لطف دارند و تعریف می‌کنند؛ اما از ابتدا هم قرار نبود شخصیت حبیب برعکس نامش محبوب باشد، قاعدتا حبیب تفکر مثبتی ندارد و مردم نگاه او را دوست ندارند...

اما ابتدای گفت‌وگو گفتی که او را منفی نمی‌بینی!

هنوز هم می‌گویم. چون ما در ذهن حبیب نیستیم. حبیب به‌دنبال چیزی است که در ذهن خودش متعلق به اوست و به خودش چنین حقی را می‌دهد. درحالی که مخاطب آن را متعلق به حبیب نمی‌داند و چنین حقی به او نمی‌دهد. تفاوت نگاه در همین‌جاست و برای همین است که من او را مطلق منفی نمی‌دانم؛ بدیهیاتی که مخاطب در داستان متصور است را برای حبیب متفاوت می‌بینم. این چیزهایی که برای مخاطب بدیهی است برای حبیب متفاوت است و او درباره آن مسائل جور دیگری فکر می‌کند.

بسیار خب؛ نکته‌ای مانده که بخواهی به آن اشاره‌ کنی؟

(مکث) ما در جامعه حبیب‌های زیاد داریم که به خیال خودشان چاره‌ای جز کاری که دارند می‌کنند، ندارند. به نظرم تنها باید در جامعه روا داشته شوند. منظورم این است که شاید گاهی خوب باشد که خودمان را در موقعیت آن افراد بگذاریم. چه‌بسا اگر ما هم جای او و در موقعیت بودیم، رفتارهای بدتر از او از ما سر می‌زد و من فکر می‌کنم که حبیب را هم می‌شود درک کرد و به حبیب هم می‌شود حق داد و اصلا من به او حق دادم که دارم او را زندگی می‌کنم.

  • 15
  • 2
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش