سه شنبه ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۳۶ - ۲۹ مرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۵۰۷۰۸۰
چهره ها در سینما و تلویزیون

روايت دردناک عليرضا افتخاری از عواقب آن آغوشِ سياسی

عليرضا افتخاری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

یک گفت و گوي کاملا سياسي؛ اين بهترين لفظ براي اين گفت و گوي مفصل است که در آن سعي شده است بي هيچ حجابي درباره تمام مسائلي پرسيده شود که يکي از مهم ترين و پرمخاطب ترين خوانندگان ايراني را به جايگاه کنوني اش کشاند. شايد به همين خاطر بود که اين گفت و گو بارها تا آستانه نيمه تمام ماندن، قطع شد و با جدال لفظي پيش رفت؛ ولي ادامه پيدا کرد و در انتها حرف هايي در آن مطرح شد که «عليرضا افتخاري» تاکنون هرگز درباره آنها حرفي نزده بود.

 

«عليرضا افتخاري» در زمينه تعداد انتشار آلبوم در ميان خوانندگان ايراني رکورددار است، خيلي ها ممکن است اين مساله را برنتابند؛ اما هيچ کس نمي تواند منکر اين شود که او صدايي بي مانند در حوزه موسيقي ايران بود و يکي از محبوب ترين خوانندگان موسيقي ايران که همچنان آثارش با فروش بالايي همراه است.

 

اما با گذشت سال ها فعاليت و انتشار حدود ۷۰ آلبوم (آمار دقيقي از تعداد آثار ايشان در دست نيست!)، در سال هاي اخير با حواشي بسياري رو به رو شد؛ حواشي عجيب و گاه حتي باورنکردني، از ماجراي کنسرت «پلي بک» اين خواننده که با اعتراض حاضران در صحنه رو به رو شد تا رقص پرحاشيه و جنجالي اش در کنسرت شهرستان بُناب و اتفاقات مشابه و پرسر و صداي ديگري که باعث شده، منتقدين موسيقي در يک جمله حسرت و اندوه شان را در قبال اين صداي بي مانند اين گونه عنوان کنند: «حيف اين صدا…»، با همه اينها او به هر صورتي که بود مي خواند و مردم گوش مي دادند؛ اما يک اتفاق براي هميشه زندگي او را تحت تاثير قرار دارد؛ در اوج آن اتفاقات عجيب و غريب سال ۸۸ او با در آغوش کشيدن «محمود احمدي نژاد» به يک باره به چهره خبرساز آن سال تبديل شد. خيلي از طرفداران او با بهت به اين اتفاق نگاه مي کردند، خيلي ها به او حملات بي سابقه اي کردند و البته خيلي هاي ديگر هم افسوس خوردند.

 

آن زمان اما بهترين تعبير را خسروي آواز ايران داشت؛ آنجا که گفت: «موسيقي باعث آشنايي است، اما تنها علت نيست و توسط موسيقي با مردم ارتباط برقرار مي شود و مردم آدم را مي شناسند، بعد رفتار و گفتار و کردار هم در اينجا خواهدآمد. يکي از هنرمندان ما که صداي خوبي داشت و خوب مي خواند و شهرت خوبي داشت، يک اشتباه اجتماعي کرد که به نظرم از سر سادگي و ندانم کاري اش بود.

 

يک دفعه مردم او را کنار گذاشتند. پس اين موسيقي نيست. اين رفتار و کردار و گفتار است. به همين دليل هنرمندان در رفتار و کردار و گفتار بايد خيلي دقت کنند. جامعه آگاه است، وجدان جامعه بيدار است، جامعه مو را از ماست مي کشد، کوچک ترين اشتباهي زير پروژکتور جامعه قرار مي گيرد. نمي توانيد اشتباه کنيد. جامعه کوچک ترين اشتباه و رياکاري را بزرگ مي کند و دروغ گويي و اشتباه را نشان مي دهد. من سعي کردم اشتباه نکنم و با مردم باشم، چون موسيقي را براي مردم ارائه مي کنم، نه براي وزير و براي وکيل و براي رييس جمهور، آنها هم اگر جزو مردم باشند گوش مي کنند. ولي موسيقي براي مردم است، براي انسان ها. بايد انسان ها را در اولويت قرار داد و موسيقي را براي آنها ارائه کرد. موسيقي براي انسانيت است.»

 

با «عليرضا افتخاري» درباره تمام اين مسايل صحبت کرده ايم:

 

از ارکستر ملي شروع کنيم. شما سال گذشته به عنوان خواننده در ارکستر ملي فعاليت داشتيد و به رهبري فريدون شهبازيان برنامه هاي زيادي را در تهران و شهرستان روي صحنه برديد. اکثر بينندگان و شنوندگان اين کنسرت ها معتقد بودند که افتخاري با روزهاي اوج صدايش فاصله زيادي دارد و حتي نوع خوانش او هم در مواقعي خارج از نت است.

اين موضوعات هميشه و در همه سال هاي فعاليت من به شکل هاي گوناگون مطرح شده است؛ اما اين مباحث ديگر به قدري تکرار شده که واقعا خودم هم خسته شده ام. اگر چنين چيزي که شما مي گوييد وجود داشت، مگر آقاي شهبازيان با من تعارف داشت؟ ايشان موزيسين بسيار سخت گيري است و در کارش با هيچ کس شوخي ندارد؛ پس من اگر فالش مي خواندم خيلي راحت اين موضوع را به من انتقال مي دادند و رسيدگي مي کردند.

 

در بخش هايي از کنسرت شهر تهران ارکستر ملي اين اتفاق افتاد و آقاي شهبازيان با دست به شما اشاره مي کرد که مثلا جاي خواندن تان اينجاست و اينجا نبايد بخوانيد و از اين قبيل اتفاقات.

 

در اجراهاي ارکسترال، هميشه رهبر ارکستر و خواننده بايد با هم در ارتباطي قوي و نت و نت باشند. اين امري غيرطبيعي نيست، به همين خاطر است که مي گويم اين انتقادها هميشه نسبت به من وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد، انتقاداتي که خيلي هايش بي منطق است؛ اما عليرضا افتخاري کسي نيست که با اين هجمه ها کوتاه بيايد.

 

احتمال ادامه همکاري شما با ارکستر ملي وجود دارد؟

همه چيز به تصميمات گروهي بستگي دارد. ما هرگز به صورت شخصي و انفرادي تصميم نمي گيريم. روال ما اين است که به صورت دسته جمعي براي موضوعات مختلف تصميم مي گيريم و به نتيجه مي رسيم.

 

خودتان با وجود انتقادهايي که به شما درباره حضور و اجرايتان در ارکستر ملي شده باز هم تمايل داريد در اين ارکستر بخوانيد؟

من هرگز و هرگز با انتقادها کاري ندارم و کار خودم را مي کنم. من يک بار براي شادي دل يک سري کودک سرطاني در يک کنسرت حرکات سماع انجام دادم تا لبخند را به آنها هديه کنم. يک کشور عليه من شورش کرد و من متهم شدم که حرکات موزون روي صحنه انجام داده ام. کجاي من با اين سبيل، شبيه محمد خرداديان است؟!

 

آقاي افتخاري ويدئوي آن اجرا و حرکات شما روي صحنه در کنسرت بُناب منتشر شده و همه جا دست به دست چرخيد. طبيعي بود که واکنش هايي را هم در پي داشته باشد.

من واقعا چند سالي است که هم در تهران و هم شهرستان کمتر حاضر به اجراي برنامه مي شوم و خيلي سخت مي گيرم و عمدتا هم کنسرت نمي گذارم؛ ولي براي کنسرت بناب با تمام قلبم رفتم. در اين برنامه قرار بود مدير برنامه هاي من چند کودک سرطاني را به سالن بياورد و من قول اخلاقي داده بودم که براي شادي دل آن ها اين برنامه را اجرا کنم.

 

اعضاي گروه با قطار رفتند و به من هم گفتند با قطار بروم. اما من گفتم در دل شب مي خواهم تنهاي تنها با خداي خودم خلوت کنم و تا بناب رانندگي کردم و اشک ريختم. من به خاطر اين بچه هاي سرطاني معصوم به اين برنامه رفتم و اگر کمي انصاف داشته باشيم، حتما متوجه اين موضوع مي شويم که رفتن من به اين برنامه، به خاطر کنسرت و بليت فروشي نبود. من واقعا نيازي به بُعد مالي اين کنسرت نداشتم.

 

عليرضا افتخاری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

من خودم فرزند بيمار دارم و سال هاست که بيمارداري مي کنم و مي دانم خانواده اين عزيزان چه حال و روزي دارند. همه وجودم را براي شادي آن ها روي صحنه گذاشتم و تا زماني که لبخند آنها را نديدم، از صحنه پايين نيامدم. تِم موسيقي در اواسط برنامه، تِم کردي بود و براي آن بچه هاي سرطاني پايکوبي کردم و به همان خدا قسم که به خودم قول داده بودم که تا لبخند آن ها را نبينم، حرکاتم را ادامه خواهم داد و همين موضوع هم اتفاق افتاد. آقايان دلواپس، گناه من چيست؟ لبخند آن کودکان براي من دنيايي بود و کمال احترام را هم مردم آن منطقه به من گذاشتند.

 

بعد از انتشار آن فيلم کار به جايي رسيد که گفته شد شما شرايط عادي روي صحنه نداشتيد.

من از همه آنها شکايت کردم و در حال پيگيري قضايي هستم. دليلي ندارد بخواهم با همه گلاويز شوم. من کار دلم را انجام دادم و هرگز و هرگز قرار نيست با کسي دشمني داشته باشم. من کاري مي کنم که خداوند عالم از من راضي باشد. اينکه در مقاطع مختلف يک کشور عليه من شورش مي کند، برايم مهم نيست. بعد از آن اتفاقات که در سال هاي گذشته برايم افتاد، به اين نتيجه رسيدم که ديگر نبايد سعي در پاسخ دادن به آدم ها و رسانه ها داشته باشم.

 

منظورتان ديدار و در آغوش کشيدن آقاي احمدي نژاد است؟ از آن اتفاق هميشه روايت هاي مختلفي عنوان شده است…

بله، دقيقا سال ۸۸ در برنامه اي به مناسبت بزرگداشت شهداي خبرنگار حاضر شدم و روحم هم خبر نداشت که فلان آدم هم در اين برنامه حضور دارد. اگر تاريخ به عقب برگردد، من هرگز آن کار را تکرار نمي کنم. اصلا اشتباه مي کنم که بخواهم ايشان را در آغوش بگيرم. من امروز با بانگ بلند اين حرف را مي زنم و هيچ واهمه اي هم ندارم که اگر زمان به عقب برگردد، حتي سمت آقاي احمدي نژاد هم نمي روم.

 

فکر نمي کنيد الان براي اين بانگ سر دادن ها کمي دير شده؟

من بزرگ ترين ضربه ها را نه از مردم، که از رسانه ها خوردم. رسانه ها با علم به اينکه من توانايي مديريت اين موضوع را ندارم، براي من پرونده هاي مختلفي منتشر کردند و از آب گل آلود ماهي گرفتند. کاري کردند که زندگي شخصي من هم دچار معضلات پيچيده و عجيبي شد.

 

در مورد اين موضوع مفصل حرف مي زنيم، ولي مي خواهم قبل از ورود به آن درباره نامه دختر شما به آقاي عزت الله انتظامي بگوييد. آن نامه در اوج انتقاد ها از شما به شدت خبرساز شد و تا حد زيادي مردم را آرام کرد.

کدام نام منظورتان است؟!

 

نامه اي که دختر شما- آوا افتخاري- پس از انتشار نامه افشاگرانه استاد عزت الله انتظامي درخصوص استفاده سياسي «اسفنديار رحيم مشايي» از ايشان براي حضور در ستاد انتخابات کشور، منتشر کرد.

من در جريان آن نامه نبودم و خيلي کم درباره آن حضور ذهن دارم. زياد اهل شبکه هاي اجتماعي نبوده و نيستم و آن زمان هم خيلي محدود درباره آن واکنش دخترم ديدم و شنيدم.

 

دختر شما از نحوه بهره برداري سياسي از هنرمندان گلايه کرده بود و در بخش هايي از آن نامه جنجالي نوشته بود: «استاد، پدر من- عليرضا افتخاري- هم فريب اين بازي ها را خورد و ندانسته در مراسمي شرکت کرد که از پيش طراحي شده بود. زماني پدرم متوجه شد که ديگر دير شده بود و زندگي ما متزلزل؛ نه بهتر است بگويم مضمحل. مادرم از يک طرف، من و خواهرانم از يک طرف و پدرم که چه عذابي که نکشيد.

بگذريم که چه شد، همه خانواده من مورد جفا قرار گرفتند؛ به جرمي که خودمان هم هنوز نمي دانيم. نبايد هنر را با سياست گره زد. آنجا که سياست کم مي آورد به پيشگاه هنر زانو مي زند. اين زانو زدن از سر احترام نيست که از سر گدايي است. شما استاد بزرگ، خوب که نه، عالي جواب شان را داديد و باز هم به همه گوشزد کرديد که راه نر با راه سياست جداست و نبايد با ترفندهاي گوناگون هنرمندان را سياسي کرد؛ بي آنکه خودشان باخبر باشند. استاد عزيز دست شما را مي بوسم و به وجودتان افتخار مي کنم.»

 

زندگي شخصي من در آن سال ها جوري بود که اصلا نمي توانستم از خانه خارج شوم. آن هجمه ها در همه اين سال ها براي من تبعات زيادي داشت. آقاي احمدي نژاد در اين مدت حتي يک بار پيگير احوال من نشدند. با صداي بلند به ايشان مي گويم در مورد من بسيار انسان قدرنشناسي بودند. با صداي بلند اين جملات را بر زبان مي آورم و اميدوارم به گوش شان برسد.

 

شما را به جان مادرتان قسم مي دهم که به من کمک کنيد تا اين حرف ها به گوش همه برسد. امروز به آگاهي و درک سياسي درستي از اين بازي ها رسيده ام و اميدوارم اين موضوع به خوبي در رسانه ها انعکاس پيدا کند. به سمت من در حضور خانواده ام آب دهان مي انداختند و با صداي بلند ناسزا مي گفتند. حتي به خانواده من ناسزا مي گفتند. اينها همه درد است. کسي نفهميد آن سال ها چه بر من گذشت. شايد اين نامه بايد با لحن تندتر و گزنده تري نوشته مي شد. ولي از آنجايي که من هرگز رابطه قوي اي با رسانه ها نداشتم، هيچ وقت نشد که بتوانم اصل ماجرا و اتفاقات بعد آن را درست روايت کنم و به گوش مردم برسانم.

در اين باره که شما رابطه خوبي با رسانه ها نداريد که شکي نيست، تقريبا هميشه و در هر تماس تلفني که هر خبرنگاري با شما مي گيرد، با يک جدال کلامي از طرف شما رو به رو مي شود. اين نوع رفتار از کجا نشأت گرفته است؟

 

عليرضا افتخاری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

از آنجايي که رسانه ها زندگي من را خراب کردند و باعث شدند تا آستانه خودکشي پيش بروم. آه مظلوم هميشه تاوان دارد. من آنهايي که زندگي من را به اينجا کشيدند هرگز نخواهم بخشيد و روي حرفم ايستاده ام. رسانه ها هرگز از من حمايت نکردند و هميشه دوست داشتند کاري کنند که بيشتر و بيشتر زمين بخورم.

ولي خود شما هم بارها و بارها هيزم در اين آتش حاشيه ها مي ريختيد. در ملتهب ترين شرايط سياسي اثر جديدتان را به نسرين ستوده تقديم کرديد و حتي به استاد شجريان هم نامه فدايت شوم نوشتيد. در شرايطي که حتي خودتان هم مي دانستيد چقدر در آن شرايط اوضاع عليه شماست.

 

صبر کنيد و با اين سرعت حرفي را نزنيد و سعي نکنيد از آن به راحتي بگذريد. اين موضوعات کاملا از ته دل بود و روايت هاي اشتباه از آنها شد.

خوب درباره تصنيف «گل نسرين» موضوع چه بود؟ رضا رشيدپور با نوشتن جملاتي از قول شما در فيس بوکش اعلام کرد که شما اين اثر را به نسرين ستوده تقديم کرده ايد. متن کامل صحبت هاي رضا رشيدپور هم اينگونه بود: «بعد از ظهر، آقاي عليرضا افتخاري با من تماس گرفتند و يک پيام متفاوت به من دادند و از من خواستند که آن را رسانه اي کنم.

 

فرمودند تصنيفي به نام گل نسرين با آهنگ جناب فضل الله توکل و شعر جناب حسين منزوي خوانده اند و تصميم گرفته اند که آن را به بانو نسرين ستوده تقديم کنند. متن فرمايش ايشان را بي هيچ کم و کاست و بدون هر پيش داوري و اظهارنظر به اطلاع مبارک شما رساندم که رسم حرفه اي آدم هاي رسانه اي امانتداري و اجتناب از قضاوت است.» واکنش بد و ادبيات تند شما پس از انتشار اين متن از سوي آقاي رشيدپور واقعا دور از شأن شما نبود؟

 

حرف من چيز ديگري است. من موضوعي را از ايشان خواسته بودم که در نهايت صداقت و از ته دل بود؛ ولي ايشان با آب و تاب ويژه اي به آن پرداختند و در آن وضعيت اتفاقا از اين ماجرا عليه من استفاده شد.

 

آقاي افتخاري، شما جواب توهين آميز و بدي به رضا رشيدپور داديد و خطاب به ايشان نوشتيد: «آقاي رشيدپور حالا آمده و خبر هديه دادن ما به نسرين ستوده را شکلي منتشر کرده که دردسرساز شود. يکي نيست به او بگويد از چه چيزي مي ترسي؟ کتکت مي زنند؟ شلاقت مي زنند؟ اعدامت مي کنند؟ مگر ما چه کرديم؟

يک قطعه اي را تقديم کرديم به خانمي ايراني که بسيار محترم است. مگر چه گناهي مرتکب شده ايم. از چيزي نمي ترسيم. اين هديه، پيشکشي من، زنده ياد حسين منزوي به عنوان ترانه سرا و فضل الله توکل به عنوان آهنگساز، به خانم ستوده است. من هديه را به فرد مشخصي داده ام و حالا کس ديگري آن را باز کرده است.» طبيعي است که شما متهم به تناقض گويي شويد و هجمه ها عليه شما بيشتر شود.

 

جامعه ما به نوعي بيماري دچار است که اگر کسي خطايي کند تا ابد آن موضع عليه اش استفاده مي شود. هر کاري هم بکني نمي تواني از آن موضوع تبرئه شوي. من عذرخواهي کردم، به اشتباهم اقرار کردم، اگر شرايطش بود حتي حاضر بودم بگويم غلط کردم؛ ولي تمام اين رفتارهاي من بازي را بد و بدتر کرد. انگار ديگر راه بازگشتي براي من وجود نداشت. ولي مي دانيد دلم از کجا پر است؟ از همکاران و دوستانم. حتي يک نفر حاضر نشد در آن شرايط پشت من بايستد.

 

شما اگر جاي دوستان و همکارانتان بوديد حاضر بوديد پشت کسي که مثل رفتار شما کرده و از نگاه اجتماع و جامعه به شدت مورد انتقاد بود، بايستيد؟

جوري صحبت مي کنيد که انگار من چه کار کرده ام. من رييس جمهور مملکت را بغل کرده ام و با ايشان احوال پرسي کرده ام. در اينکه ايشان انسان محبوبي نبوده و نيستند شکي نيست و من هم بارها از اين کارم ابراز پشيماني کرده ام ولي اوضاع اصلا مناسب و خوب نيست. من ده سال از زندگي ام را به خاطر ايشان فحش خوردم.

 

جواب سوال من را نداديد. شما حاضر بوديد در چنين شرايطي از همکار يا خواننده ديگري دفاع کنيد و سعي کنيد نگاه جامعه را عوض کنيد؟

شک نکن که تمام قد از همکار و هر فرد ديگري دفاع مي کردم. چون شخصيت و زندگي شخصي آدم ها خيلي زياد برايم اهميت دارد و دوست دارم دل آدم ها را به دست بياورم و به آرامش برسانم شان.

 

نامه شما به استاد شجريان هم با اين ايدئولوژي نوشته شد؟ يعني مي خواستيد دل ايشان را به دست آوريد و آن را بايد به نوعي سعي و تلاش براي آشتي با مردم تلقي کرد؟

درواقع اين نامه اظهار محبت من به آقاي شجريان بود. ما از يک خانواده ايم و طبعا من هم مانند افراد ديگر خانواده، آقاي شجريان را دوست دارم. چرا نبايد حالت دوستي و برادري داشته باشيم؟ بعضي ها مي پرسند که تو از آقاي شجريان دلخوري؟ من از ايشان دلخور نيستم. من از خودم دلخورم. همان زمان هم از خودم دلخور بودم و با صراحت بر زبان آوردم. چرا نبايد استاد شجريان در ايران بخواند؟

ماهي گيرها و بناها و پيشه ورها هم با هم آواز مي خوانند و کار مي کنند. چرا نبايد ما هم آواز باشيم؟ چرا شجريان نبايد از حال من خبر داشته باشد؟ بيست سال است که من شجريان را نديده ام و اين واقعا خوشايند نيست. آقاي شجريان ممنوع الکار نيست. چه کسي مي تواند به ايشان بگويد کار نکن؟ چه کسي مي تواند مجوز ايشان را صادر کند يا نکند؟ شجريان خودش کارهاي خودش را امضا مي کند. ايشان اگر بخواهند دوباره مي توانند در ايران فعاليت کنند.

 

فکر مي کنيد چرا استاد شجريان جواب نامه شما را نداد؟

شايد اطرافيان شان باعث شدند. مشاورهايي که داشته و دارند، دلم شکست و به خاطر همين نخواستم مزاحم ايشان شوم.

 

فکر نمي کنيد شدت واکنش هاي اجتماعي به ديدار شما با محمود احمدي نژاد باعث شد ايشان وارد اين بازي نشوند؟

اين شما رسانه ها هستيد که بايد حق را به حقدار برسانيد. در حالي که هيچ يک جرات نداشتيد وارد اين مساله شويد، چون يک طرف قضيه شجريان ايستاده. پس از انتشار آن نامه، هيچ کس جرات نداشت بيايد به آقاي شجريان بگويد چرا جواب آشتي طلبي افتخاري را ندادي؟ چرا هيچ کس به مظلوميت من اشاره اي نکرد؟ شماها همه تان جزو مافياييد- چه کسي جرات دارد به آقاي شجريان بگويد بالاي چشمت ابروست يا فلان کارت اشتباه است؟

 

ما آمديم از در دوستي وارد شويم کلي واکنش دشمنانه ديديم. مثلا يک آقاي طنز نويس از قول آقاي شجريان جواب نامه ما را نوشته بود- يعني چي اين طعنه ها و کنايه ها؟ مگر من نکته اي غير از دوستي در آن نامه مطرح کرده بودم؟ جواب من اين ها نبود. من نيازي نمي بينم جواب اين واکنش ها را بدهم. ما هم خدايي داريم- البته يک روز آن کسي که نامه من را مسخره کرد و آن متن تمسخرآميز را درباره من نوشت، مي فهمد چه اشتباهي کرده است.

نامه شما به استاد شجريان در حالي منتشر شد که پيش از آن استاد شجريان در مصاحبه با «يورو نيوز» حمله تندي به شما کردند و گفتند: «يکي از هنرمندان ما که صداي خوبي داشت و خوب مي خواند و شهرت خوبي داشت، يک اشتباه اجتماعي کرد که به نظرم از سر سادگي و ندانم کاري اش بود، يک دفعه مردم او را کنار گذاشتند. پس اين موسيقي نيست. اين رفتار و کردار و گفتار است.

 

به همين دليل هنرمندان در رفتار و کردار و گفتار بايد خيلي دقت کنند. جامعه آگاه است، وجدان جامعه بيدار است، جامعه مو را از ماست مي کشد. کوچک ترين اشتباهي زير پروژکتور جامعه قرار مي گيرد. نمي توانيد اشتباه کنيد. جامعه کوچکترين اشتباه و رياکاري را بزرگ مي کند و دروغ گويي و اشتباه را نشان مي دهد.» ولي شما در نامه خود براي ايشان نوشته بوديد: «ما آجر نيستيم که بمانيم. عمري از ما گذشته است، بايد هر کدام در نواي هم بخوانيم. ما يک جمع خانواده ايم. ما بايد اسم همديگر را صدا بزنيم.

 

عليرضا افتخاری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

ما بايد همايون هم باشيم. ما نبايد ورود را از هم بپوشانيم و اجازه گذر را به يکديگر ببنديم، ما از همديگر مي ترسيم، ما در يک باغ هستيم، با افکار يک درخت پربار بايد سرزنده و شاداب، از دور يکديگر را صدا بزنيم. نزديک هم بياييم با محبت، چرا دستخط هامان براي هم خوانا نيست. صدا بزن مرا، نزديک تر بيا». اين تفاوت در ادبيات نامه ها به نظر خودتان نامانوس نبود؟

هنوز هم مي گويم که استاد شجريان براي من مطلق اند. صحبت هايشان در آن گفت و گو مرا کمي رنجاند ولي به رسول ا… قسم همان زمان هم احساس مي کردم که ايشان از بزرگواري و دلسوزي اين جملات را درباره من استفاده کردند. ايشان مي توانستند فتيله اين ماجرا را پايين بکشند و با يک جمله اوضاع را به حالت اول برگردانند. ايشان پيشکسوتي بودند که من در آن دوره نياز داشتم از من حمايت کنند و اصلا از من بپرسند که اصل اتفاق چه بوده؟ ما همه با هم بوديم و بايد به حکم سعدي «بني آدم اعضاي يکديگرند» در کنار هم مي مانديم. دل من از آن مصاحبه شکست.

 

ولي شما سال نود در گفت و گو با يک رسانه تندرو اصولگرا درباره آقاي شجريان گفته بوديد: «بسياري از دوستان مي پندارند که من از شاگردان آقاي شجريان هستم. در حالي که اين طور نيست، چرا که من از شاگردان زنده ياد استاد تاج اصفهاني هستم که در جواني به محضر ايشان براي يادگيري آواز رفتم. در مورد آقاي شجريان هم بايد بگويم که ايشان در زماني از صداي من خوششان آمد و من مدتي با رفت و آمد در منزلشان با اين هنرمند در ارتباط بودم.» اين هم يک تناقض ديگر از نوع صحبت هاي شما در دوره هاي مختلف زماني نيست؟

آن زمان من در شرايطي بودم که بايد خيلي حسابگرانه حرف مي زدم. نمي توانستم نسبت به هر چيزي به صورت واضح اظهارنظر کنم. ماجراهاي ديدار من و آقاي احمدي نژاد خيلي سر و صدا کرده و باعث شده بود در سخنانم خيلي محتاط باشم. به هر حال آقاي احمدي نژاد آتشي در زندگي من انداخت که هنوز هم پشيمانم و در آن آتش مي سوزم.

 

نکته اي که هست…

اجازه بدهيد. آقاي احمدي نژاد جوري خودش را به آغوش من انداخت که انگار من يوسف گم گشته ايشان بودم. يک جوري به من چسبيد و من را بوسيد و پشت سر هم اين اتفاقات را شکل دادند که… بابا بوسيدن يک بار، دو بار… جمله بعدي ام را اميدوارم جرات انتشارش را داشته باشيد ولي من طناب خريده بودم خودکشي کنم. فشار بدي روي من و خانواده ام بود. فرزند کوچکم فهميد و گريه کرد و گفت: «بابا نکن».

 

گفتم نمي توانم و واقعا تاب اين همه توهين و تهديد را ندارم. در ايران که هيچ کس حواسش به من نبود و درددل من را نمي شنيد. در خارج از کشور هم يک روز چهره بد بودم و يک روز چهره زشت. منفور شده بودم و اين براي يک هنرمند غيرقابل تحمل بود. سوپرمارکت محل به من جنس نمي فروخت! آرايشگر محل ما مي گفت آقاي وقتي شما روي اين صندلي مي نشينيد ديگر هيچکس به مغازه من نمي آيد و عذرخواهي مي کرد و مودبانه مي گفت ديگر نيايم. آژانس به من ماشين نمي داد.

 

مردم تا اين حد تحت اثير قرار گرفته بودند و اميدوارم اين صحبت ها به درستي به گوش مردم برسد. حرف آخرم هم اين است که آقاي احمدي نژاد خير نبينيد و قطعا خير نخواهندديد. در اين موضوع شک ندارم. چون من حقم اين نبود. من بعد از ۳۰ سال خواندن با تمام وجود، اين حقم بود؟ بعد از سي و خرده اي سال اين حق من و خانواده نبود.

اصلا شما از چه طريق به آن برنامه رفتيد و ديدارتان با آقاي احمدي نژاد چگونه اتفاق افتاد؟

 

از تلويزيون به من زنگ زدند و گفتند ۵ ميليون به شما مي دهيم و شما براي برنامه بزرگداشت خبرنگاران بيايد و «پلي بک» اجرا کنيد. من هم قبول کردم. من معمولا براي اجراها يا به صورت پلي بک قرارداد مي نويسم، يا با گروه. آن روز قرار شد براي اجراي پلي بک به سالن بروم. ۵ ميليون به حساب من واريز شد و من هم رفتم به سالن. قبلش يک داستاني هم بود. دوستان در تلويزيون شعري از يکي از مسوولان به من داده بودند تا رويش آهنگ ساخته شود و من هم بخوانم. ما به هر آهنگ سازي اين شعر را داديم، زير بار نرفت و کار را نساخت.

آقاي ضرغامي کاملا در جريان اين موضوع بودند. وقتي اين آهنگ درست نشد و ساخته نشد، صدا و سيما کمي عليه من موضع پيدا کرد. همه اينها باعث شد روبوسي من با آقاي احمدي نژاد بارها از تلويزيون پخش شود. مشخص بود همه چيز کاملا برنامه ريزي شده است. اين همه آدم با آقاي احمدي نژاد روبوسي کردند ولي کدام يک اندازه من تبعات داشت؟ آنقدر نشان دادند و پخش کردند تا بازي به شدت پيچيده شد و در آن اوضاع ملتهب، جامعه ايراني عليه عليرضا افتخاري موضع بدي گرفت. آن اتفاق باعث شد خانواده من عذابي را تحمل کند که گفتن اش در کلمات نمي گنجد.

 

درباره آن لحظه حرف مي زنيد؟ اصلا چه شد با آقاي احمدي نژاد رو به رو شديد؟

از صحنه که پايين مي آمدم، به روح پدرم قسم، فردي قد کوتاه به سرعت سمت من آمد و گفت: «بدو بدو که آقاي احمدي نژاد به خاطر شما ايستاده اند و معطل شما شده اند.» اسم شان يادم رفته که اين فرد کوتاه قد چه کسي بودند. من اصلا قرار نبود سمت ايشان بروم. اتفاقا سخت گرفتار برخي کارها هم بودم و مي خواستم بروم. ولي دور و بري هاي ايشان با اين قبيل رفتارها باعث شدند اين ديدار رخ دهد. تيم باديگاردهاي شخصي ايشان هميشه حواسشان هست که اصلا کسي نبايد نزديک آقاي احمدي نژاد شود.

 

ولي درباره من اوضاع کاملا برعکس شد و من را براي مواجهه با ايشان هدايت کردند. خودشان من را به سمت ايشان هل دادند و در ادامه هم رسانه اي مثل تلويزيون اين ديدار را پوشش داد و با قدرت و هدفمندي خاصي، آن را هر شب پخش کرد. براي چه؟ چرا؟ چون من نتوانسته بودم آهنگسازي را قانع کنم که آهنگ روي آن شعر را بسازد و روي آن کار بخوانم. همه اين سناريو به نوعي به خاطر عمل نکردن من به خواسته آنها بود. همه اينها دست به دست هم داد تا اين موضوع به سرعت در جامعه با نگاهي بد و منفي ترويج پيدا کند.

 

عليرضا افتخاری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

خودتان چه زماني متوجه شديد که اين اتفاق و در آغوش کشيدن آقاي احمدي نزاد در رسانه ها خبرساز شده و تبعات اجتماعي اش گريبان شما را گرفته؟

حدود يک هفته بعد بود که همه چيز شروع شد و به مرور بد و بدتر شد. رسانه هاي خارج از ايران هم که اوضاع را خراب تر کردند و فکر مي کردند من براي بوسيدن آقاي احمدي نژاد وقت گرفته ام!

 

در آن لحظه چه ديالوگ هايي بين شما و آقاي احمدي نژاد رد و بدل شد؟

من روي صحنه که بودم، گفتم: چشم شش ميليارد مردمي که روي زمين زندگي مي کنند، به ماست. منظورم اين بود که حواستان باشد آقاي رييس جمهور، به حک يک شهروند ايراني دلم مي خواهد در برابر مردم دنيا روسفيد باشم. اينها جملاتي بود که روي صحنه گفتم.

 

منظور من لحظه اي است که ايشان را از نزديک ديديد و در آغوش گرفتيد.

من تصنيف «از اوج آسمان ها» اثري از «عباس خوشدل» را روي صحنه «پلي بک» کردم و وقتي پايين آمدم و من را اطرافيان ايشان به سمت آقاي رييس جمهور هل دادند، فقط به من گفتند: «ماشاالله».

 

و شما چه گفتيد؟

من چيزي براي گفتن نداشتم. آن لحظه وقتي براي حرف زدن نبود. از تصاوير مشخص است. يک «متشکرم» به «ماشاالله» ايشان گفتم. بعد از همه اين اتفاقات من به نظرم مي آيد اگر ايشان مثلا مي گفتند که زنگ موبايل من صداي آقاي افتخاري است و من به ايشان علاقه قلبي دارم، شايد کليت اين اتفاقات رخ نمي داد. ولي دريغ از حتي يک جمله که درباره من ذکر شود. آقاي احمدي نژاد در اين مدت حتي يک بار پيگير احوال من نشدند.

و از آن لحظه شما وارد بازي اي شديد که به شدت برايتان دردسرساز شد و حتي خانواده شما هم زير فشار بود.

 

يادم است که نوشته اي زير در منزل شخصي من گذاشتند که اينجا بمب گذاري خواهدشد و هرچه سريع تر بايد اين منزل را تخليه کنيد. به قدري فشار و تهديدها زياد شد که مجبور شديم از آن محل برويم. مدت ها کلاه مي گذاشتم روي سرم و براي خريد اين ور و آن ور مي رفتم.

اگر هم کسي من را مي شناخت، برخوردهاي اهانت آميز و زشتي مي شد. خوب يادم هست وقتي در فرودگاه وارد سالن انتظار شدم و نشستم، حدفاصل ده متري من همه مردم از صندلي ها بلند شدند و اطرافم خالي شد. دوستان من ديگر من را به مهماني هاي خودشان هم دعوت نمي کردند و مي ترسيدند بلايي سر بچه هايشان بيايد. مي گفتند عليرضا تو دوست بيست ساله ما هستي ولي واقعا بهتر است ديگر نباشي، چون مردم و آشنايان همسر و بچه هاي ما را مورد توهين قرار مي دهند که چرا افتخاري را اينجا راه داده ايد. مي گفتند چرا با «رفيق احمدي نژاد» رفت و آمد مي کنيد!

 

پس از آن اتفاقات و اين قبيل برخوردها، از طرف مسئولين فرهنگي دولت قبلي مورد حمايت قرار نگرفتيد؟

موضوع همين است و اصلا من به خاطر همين ناراحتم و خشمگين. اگر تلويزيون اجازه مي داد من ده دقيقه همين صحبت هايي که با شما داشتم را مطرح کنم، شايد تبعات آن اتفاقات اين گونه زندگي من را تحت تاثير قرار نمي داد. فرزند کوچک من ديگر دانشگاه نرفت و انصراف داد. مي گفت به من توهين مي کنند و به شدت فضاي بدي عليه من در دانشگاه راه افتاده است. روي وايت برد عکس من را مي کشيدند و دشنام هاي زشتي مي نوشتند.

 

دخترم بارها با چشم گريان به خانه آمد. يکي از شبکه هاي ماهواره اي بيش از بيست بار من را چهره زشت و بد هفته انتخاب کرد و همين اتفاقات بازي را وحشتناک تر کرد. اين در حالي بود که هيچ اظهارنظر يا حمايتي از سوي همين آقايان داخل کشور از من نشد و معلوم نبود با ادامه اين روند چه بلايي سر فرزندان من قرار است بيايد. مادرم را در اصفهان در صف نانوايي هل داده بودند. خدا آدم را گير نامرد نيندازد، دوست خوب من! اين جملات را با سوز درونم مي گويم به شما و اميدوارم حرف هايم را به دقت منتقل کنيد.

 

عليرغم داشتن اين تجربيات باز هم حواستان جمع نبود و سال گذشته در ديدار با آقاي ظريف در حاشيه مراسم افتتاحيه پروژه خط دو متروي اصفهان روبوسي گرمي داشتيد.

آقاي ظريف که همشهري ماست. هميشه ارادت خاصي به ايشان داشته و داريم. ايشان بعد از سال ها لبخند را بر لبان مردم ايران نشانده اند و ايشان واقعا برکتي است براي اين مملکت.

 

حرف خاصي بين شما رد و بدل شد؟

نه، من فقط چند آلبوم به ايشان اهدا کردم و از ايشان بابت زحمات شان تشکر کردم.

 

شما عليرغم اتفاقي که برايتان در اين فضاها در سال هاي گذشته افتاده، باز هم نترسيديد و اجرا در اين برنامه را با حضور سياسيون قبول کرديد. اين ماجرا برايتان سخت نبود؟

من کارم همين است که بخوانم. در مراسم ها و براي مردم. به هر حال هرگز نمي شود جلوي حرف هاي خاله زنکي را گرفت.

 

خيلي وقت است آلبوم منتشر نکرده ايد. مخاطبان موسيقي معمولا هر چند ماه يک بار منتظر آلبوم هاي شما هستند!

در حال کار کردن روي برخي آثار هستيم. هنوز به جمع بندي خاصي نرسيده ايم و به مرور اگر آلبومي آماده شد اطلاع رساني مي شود.

 

عليرضا افتخاری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

احساس نمي کنيد در دوره حاضر موسيقي کشور ديگر در سيطره چهره هاي پاپ قرار گرفته و اهالي موسيقي سنتي و ايراني ديگر آرام آرام در حال محو شدن هستند؟

در طول چندين دهه فعاليتي که در موسيقي داشتم تجربه هايي اندوختم که مي توانست توشه خوبي براي هنرمندان جوان موسيقي باشد، اما آنچه تا به امروز دريافته ام عدم تمايلي است که هنرمندان جوان موسيقي نسبت به اين اندوخته ها دارند؛ بنابراين ترجيح مي دهم فعلا خانه نشيني را تجربه کنم و نوبت را به جوان هايي بدهم که تالارهاي اجرا در تسخير آنهاست.

 

اين شما را اذيت نمي کند؟

نه، چرا بايد اذيت شوم؟ من کار خودم را مي کنم و آنها هم کار خودشان را مي کنند.

 

قرار بود کتاب «تبهکاران موسيقي» را بنويسيد و منتشر کنيد. موضوع اين کتاب از کجا شروع شد؟

دلم گرفته بود از همه بي مهري ها. همه جا سخن از من بود و مي خواستند نابودم کنند. به قدري دلگير و ناتوان شده بودم که هرکاري از من بعيد نبود. همين باعث شد به فکر بزند که کتابي منتشر کنم و در آن همه اين موضوعات را عنوان کنم.

 

حرفي مانده؟ آينده کاري شما قرار است در چه شرايطي پيش برود؟

اگر يک نفر هم از من دلخور باشد، من قطعا نمي توانم کارم را درست انجام دهم. اين ناراحتي را که من مسببش نبودم، با اين درد دل مفصل شرح دادم. حتي اگر يک نفر هم اصل موضوع را فهميده باشد و برايش مشخص شود اوضاع از چه قرار بوده، باز هم براي من خوشايند است. اميدوارم وقتي مردم از قصد من براي خودکشي باخبر مي شوند، قطره اشکي بريزند و فضاي تلخ آن دوران را درک کنند.

 

اگر چهار نفر در محل به شما و خانواده تان توهين کنند، صبر و تحملش را نداريد. فکر کنيد که يک ملت عليه من شده بودند و واقعا ديگر اميدي براي زندگي نداشتم. من اگر خودکشي مي کردم، همه خوشحال مي شدند؟ راهي جز خودکشي براي من مانده بود؟ من تا اين تصميم هم جلو رفتم. ولي بعد، فرزند بيمارم باعث شد از تصميم صرف نظر کنم. اميدوارم مردم ايران که مبناي دل شان محبت است و صداقت، در جريان اصل اتفاقات قرار بگيرند.

 

 

 

 

 

 

  • 11
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۷
غیر قابل انتشار: ۱۲
جدیدترین
قدیمی ترین
دست از سرش بردارید این اقا سیاسی نیست شجریان همیشه سياسی بوده وهست
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش