سه شنبه ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۴:۴۵ - ۲۰ آذر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۹۰۵۴۵۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

محمد صالح‌علاء: هرگز نمی‌خواستم بازیگر باشم

محمد صالح‌علاء,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
خودم بنا داشتم فقط همان یک فیلم آقای کیمیایی را بازی کنم و دوباره به سمت کار خودم برگردم.تصمیم گرفتم در زندگی دیگر فیلم بازی نکنم و نکردم.

خبرگزاری صبا/ محمد صالح‌علاء؛ بازیگر، مجری برنامه‌های تلویزیونی، فیلمساز و ترانه‌سرای ایرانی است که در ابتدا فعالیت هنری خود را از نمایشنامه‌نویسی، طراحی و کارگردانی تئاتر شروع کرده و در حوزه‌های مختلفی مثل جشن هنر، کارگاه نمایش و... برنامه ساخته است؛ به‌مرور زمان، در حوزه رادیو و تلویزیون صداوسیما استخدام شد و از آن پس به‌عنوان کارگردان تلویزیون فعالیت کاری‌اش را ادامه داد.

 

 صالح‌علاء در آن مدت برنامه‌های قابل قبولی را در قاب تلویزیون به تصویر کشید؛ او مدتی نیز مجله «نشانی» را با همکاری دوستانش راه‌اندازی کرد که پس از مدتی متوقف شد؛ صالح‌علاء که مجری برنامه‌هایی مثل «دو قدم مانده به صبح» و... بود، با اجرای برنامه «آب و تاب» به تهیه‌کنندگی پروانه طهماسبی، موفق به کسب جایزه «ای‌بی‌یو» شد و به‌دلیل تواضع و فروتنی‌اش همچنان هم کسب این جایزه را حق همکاران دیگر خود می‌داند؛ این هنرمند به‌دلیل رغبت زیاد به مقوله نوشتن، چندین سال است که در حوزه تئاتر و کمتر از ده‌سال در زمینه تهیه‌کنندگی و کارگردانی فعالیتی ندارد؛ این در حالی است که اخیرا کتاب «حیف حوصله‌ام پیر شده» را به چاپ رساند و در حال حاضر مشغول نوشتن رمان «نای‌نای» است. 

 

همچنین در برنامه «چشم شب روشن» به تهیه‌کنندگی امیر قمیشی با محوریت فرهنگ و ادب در شبکه چهار به‌عنوان مجری حضور دارد. او باتوجه به سابقه‌ درخشانی که در کارنامه هنری خود دارد اغلب مدیران، تهیه‌کنندگان و کارگردان‌های شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی را مجاب کرده که از او بیشتر در برنامه‌های تخصصی که محوریت ادبی و زیباشناختی دارند دعوت به همکاری کنند؛ این در حالی است که خوشبختانه تا به امروز اجرای او استقبال خوبی را از سوی مخاطبان در پی داشته است؛

 

وقتی نام محمد صالح‌علاء آورده می‌شود بیننده به‌صورت ناخودآگاه متوجه می‌شود که قالب آن برنامه در حوزه ادب و هنر است. بیننده شما را بیشتر در قالب چنین برنامه‌هایی می‌بیند. در برخی از مواقع شاهد اجرای مجریانی در تلویزیون هستیم که تخصصی در حوزه محتوایی برنامه مورد نظر ندارند، به نظر شما کدام شکل اجرا برای برنامه‌ها صحیح‌تر است؟

من هرگز فرصت نداشتم تا بتوانم برنامه‌های تلویزیون را چنان ببینم و مجریان محترم تلویزیون را چنان ارزیابی کنم که در برابر چنین پرسشی صلاحیت پاسخ دادن به شما را داشته باشم؛ فقط می‌دانم مجریان تلویزیون کار بسیار خطیری دارند و باید ویژگی‌‌هایی را داشته باشند که فراهم کردن چنین ویژگی‌هایی در یک نفر به معجزه شبیه است؛ به‌ویژه که ما مدرسه یا هنرستان برای این حرفه نداریم؛ همه مجری‌ها خودآموخته‌اند؛ داشتن دانش آن رشته که اجرا می‌کنند، زیبایی‌شناسی، خلاقیت‌های فردی، تسلط و شناختن زبان فارسی و همین‌طور زبان عربی، چون به‌واقع شوخی نیست که بگوییم ما بیش از آن‌که ادبیات فارسی داشته باشیم عربیات فارسی داریم و به‌طور کلی مودب بودن به ادبیات فارسی و چند خصوصیت دیگر که واقعا برایم مقدور نیست اسم و عنوانی برای آن‌ها پیدا کنم، مجموعه این‌ها لوازم اولیه این حرفه است.

 

این انتخاب شما است که برنامه‌های ادبی، فرهنگی و هنری اجرا کنید یا پیشنهاد مطرح‌شده از سوی سازندگان و مدیران شبکه‌ است؟

به نظرم هر دو؛ من مجبورم برنامه‌های به‌قول شما ادبی، فرهنگی و هنری را اجرا کنم، چون در رشته‌‌های دیگر توانایی و تخصصی ندارم؛ تحصیلات من بازیگری و کارگردانی بوده و بعد از آن ادبیات فارسی خواندم و از آغاز زندگی‌ام کارم تلویزیون، رادیو، تئاتر و سینما بوده است؛ به نظرم، مدیران تلویزیون هم احتمال می‌دهند من بتوانم این نوع برنامه‌ها را اجرا کنم.

 

شما سابقه خوبی در بازیگری دارید اما مدت‌هاست که حضورتان را در این عرصه کم‌رنگ می‌بینیم، دلیل این کم‌کاری چیست؟

با این‌که از دوران دانش‌آموزی کار من تئاتر و سینما بوده اما هرگز نمی‌خواستم بازیگر باشم؛ فکر می‌کنم بازی در سینما برایم یک اتفاق بوده، آن‌هم در سال‌هایی که رابطه‌ام با تلویزیون قطع شده بود و من مایل به فعالیت در رشته‌های کاری خودم نبودم، یک اتفاق ساده مرا به سمت سینما هل داد؛ به‌ویژه نخستین کارگردانی که از من برای بازی در سینما دعوت کرد یعنی شخص آقای کیمیایی در این‌که من در سینما بازی کنم موثر بود؛ شاید خودم بنا داشتم فقط همان یک فیلم آقای کیمیایی را بازی کنم و دوباره به سمت کار خودم برگردم، به سمت کار خودم یعنی هیچ کاری نکردن؛ اما یک‌باره چشم باز کردم دیدم در این دوران سال‌هاست که مشغول فیلم بازی کردن هستم؛ در هر سال فیلم‌های زیادی کار می‌کردم، این بود که تصمیم گرفتم در زندگی دیگر فیلم بازی نکنم و نکردم.

 

شما به‌عنوان یک هنرمند که در اغلب زمینه‌های هنری حوزه فعالیتی خود تخصص دارید؛ چه وظیفه‌ای را در مقابل مردم و برای خود قائل هستید و تا چه حدی سعی کردید آگاهی، علم و تجربیات به‌دست‌آمده در طول این سال‌ها را به مخاطبان خود انتقال دهید؟

از شما ممنونم. شما مرا خیلی دست بالا گرفته‌اید؛ من علم و آگاهی زیادی ندارم، دست‌کم در برابر اکثریت مردم سرزمینم که باهوش، عالم و فرهیخته‌اند در حدی نیستم که به آن‌ها چیزی یاد بدهم؛ من بیشتر از مردممان آموخته‌ام؛ چون همیشه کارم در رادیو، تلویزیون، سینما و تئاتر، نوشتن و معلمی بوده، به نظر خودم هیچ کاری نکردم و اگر هم کردم موثر نبوده؛ وقتی در خیابان می‌بینم دو نفر هم‌وطنم با دندان‌های مسواک‌نکشیده و اخم‌کرده به یکدیگر ناسزا می‌گویند یا از هم سبقت می‌گیرند، سر صف را به جای خود ترجیح می‌دهند، بی‌اعتنا به چراغ قرمز از آن می‌گذرند، به هم سلام نمی‌کنند، با دست‌های نشسته به هم دست می‌دهند، از وسط خیابان محل غیرمجاز می‌گذرند و یا گل‌ها را لگد می‌کنند من هم احساس... می‌کنم؛ با خود می‌گویم من شکست خوردم، کارهایم در این سال‌ها بی‌نتیجه بوده و کارم را درست انجام نداده‌ام؛ به نظرم بیشتر مشکلات ما فرهنگی، ادبی و اخلاقی است، اما ناامید نیستم، اطمینان دارم ما یک روز مجبور می‌شویم که فکر کنیم، به هم احترام بگذاریم، یک روز ملتفت می‌شویم که بدون زیبایی، اندیشه و دوست داشتن راه به جایی نمی‌بریم.

 

در مواجهه با چنین وقایعی سطح کنجکاوی و مطالعه مردم را در حادث شدن آن دخیل می‌دانید یا باز هم خودتان را مقصر تلقی می‌کنید؟

بله؛ هم خودم را مقصر می‌دانم و هم این‌که می‌پذیرم ما به کتاب خواندن و مطالعه نیاز داریم؛ اما از همه این‌ها مهم‌تر ما به مهربانی، دوست داشتن یکدیگر، اخلاق فردی اجتماعی و به فکر کردن نیاز مبرم داریم؛ کاش مدرسه‌ها و خانواده‌ها پیش از آموزش الفبا به ما درس فکر کردن و درست فکر کردن را آموزش می‌دادند؛ ما نمی‌توانیم بدون فکر زندگی کنیم یا یک و چند نفر فکر کنند و بقیه فکر نکنند. ما همه باید فکر کنیم که تا فکر نکنیم معنی خود و هستی را نمی‌فهمیم؛ نمی‌دانیم برای چه این‌جا هستیم و در دنیا چه کار داریم.

 

شما در دهه۸۰ مجله‌ »نشانی» را راه‌اندازی کردید که پس از مدتی متوقف شد. هیچ‌ وقت قصد نداشتید دوباره آن را احیا کنید؟

نه؛ نمی‌خواهم دیگر مجله «نشانی» را دربیاورم؛ اما برای همان ده-پانزده شماره‌ای که «نشانی» را با همکارانم درآوردیم خیلی خوشبختم، چنان‌که اغلب احساس می‌کنم خوشبختی به آستین کتم چسبیده است؛ چپ می‌روم خوشبختم، راست می‌روم خوشبختم؛ وقتی شماره ششم «نشانی» را درآوردیم استاد علی ده‌باشی که معلم ما در روزنامه‌نگاری است برای مجله «نشانی» بزرگداشتی برگزار کرد. این بزرگداشت و رابطه‌ای که هم‌وطنانم با همان چند شماره برقرار کردند برای من موجب مباهات و سربلندی است.

 

در سال۹۴ برنامه رادیویی «آب و تاب» را اجرا می‌کردید. «آب و تاب» در دوران خودش، موفق به کسب جایزه «ای‌بی‌یو» شد، کسب این جایزه برای شما چه جایگاهی داشت؟

خبر این اتفاق را خانم پروانه طهماسبی؛ تهیه‌کننده محترم و آقای معدن‌کن مدیر محترم آن رادیو به من اطلاع دادند؛ من از گرفتن هر جایزه‌ای خوشحال می‌شوم. به نظرم «ای‌بی‌یو» من را برگزید چون دم دست‌تر بودم وگرنه همه می‌دانیم آن‌ها که استحقاق دریافت چنین جوایزی را دارند در رادیو و تلویزیون ما بسیارانند که خیلی‌خیلی از من موجه‌ترند.

 

به نظر شما چنین تقدیر و جوایزی، تا چه حد می‌تواند در روحیه و روند کاری هنرمندان تاثیرگذار باشد؟

راستش من جایزه گرفتن را خیلی دوست دارم؛ بابت آن‌ها خیلی هم به خودم پز می‌دهم. اما جایزه بزرگ من هم‌وطنانم هستند، آن‌ها که ترانه‌های من را از حفظند یا موجب تجدید چاپ کتابم می‌شوند؛ هر بار که هر کتابم تجدیدچاپ می‌شود برایم جایزه بزرگی است، بی‌آن‌که استحقاق آن را داشته باشم. زیرا بدون تواضع مصنوعی، باید بگویم در این‌جا اجتماعی از نویسنده‌هایی است که من و آثارم در برابر آن‌ها و آثارشان بسیار ناچیزیم.

 

شما ترانه‌ای را سرودید که علیرضا افتخاری آن را اجرا کرد؛ هنوز هم با هنرمندان عرصه موسیقی همکاری دارید؟

اشاره شما به ترانه «امشب تمام عاشقان را دست به سر کن، یک امشبی با من بمان با من سحر کن» است؛ خوشحالم با هنرمندانی چون آقای افتخاری و آقای خوشنود کار کرده‌ام؛ بله، من یکی از کارهای اصلی‌ام ترانه نوشتن است؛ بدون ترانه، زندگی کردن برایم دشوار است که ترانه دودکش دل عاشق است.

 

باتوجه به همکاری که با علیرضا افتخاری داشتید، نظرتان راجع به این هنرمند چیست؟

جناب آقای افتخاری آوازخوان هنرمندی هستند؛ صدای زلال و خوش‌طعمی دارند؛ ذائقه موسیقیایی من مایل به صدای ایشان است اما من در این سمت بیشتر کارهایم ترانه‌های مردم‌وار است. من عبارت مردم‌وار را جایگزین واژه پاپ کرده‌ام.

 

باتوجه به این‌که در حال حاضر نگارش «نای‌نای» را در دست دارید، تا چه حد نویسندگی دغدغه روزگار شماست؟

سال‌هاست در حال نوشتن رمان «نای‌نای» هستم و از ناشر محترم آقای اسدی شرمنده‌ام که این همه سال نوشتن رمان تاخیر داشته است؛ درواقع شغل من نوشتن است؛ یعنی روزم با نوشتن غروب و شبم با نوشتن سحر می‌شود؛ البته من بیشتر نویسنده شب هستم، بیشتر شب‌ها، دستم در طشت است؛ درواقع من نان‌آور شبم؛ نوشتن کار بسیار دشواری است، البته شاید برای من دشوار است.

 

مانند همه کارها، مانند نجاری است که تا دست‌کم روزی هشت ساعت ننویسید، روزی صد صفحه سیاه‌مشق نداشته باشید که از آن صد صفحه چلانده‌اش شاید به اندازه نصف صفحه قابل چاپ باشد، نویسنده نیستید، همچنان‌که نجاری هر روز ساعت‌ها چوب را رنده می‌کند، چکش می‌زند، می‌برد، اره می‌کند، چسب می‌زند و میخ‌ها را راست می‌کند تا آخر پنجره‌ای بسازد، پنجره‌ای که من بتوانم روی دوشم بگذارم و به شما بگویم من، پنجره بر دوش به‌دنبال نسیمم. 

 

شیبا یاقوتی

 

 

  • 14
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش