جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۱۹:۰۶ - ۱۱ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۳۰۶۱
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفتگو با هنگامه قاضیانی بازیگری که رسماً به دنیای موسیقی پا گذاشته است

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

دوست دارم روبه‌روی زنان سرزمینم بایستم و برایشان بخوانم. می‌خواهیم یک شب کنار هم عاشق باشیم». این‌ها را هنگامه قاضیانی دو سال پیش، زمانی که می‌خواست برای اولین‌بار رودرروی مخاطبانش بایستد و قطعات خاطره‌انگیز دوران گذشته را اجرا کند، بر زبان آورد. کنسرتی که در آن با بازیگری که صرفاً می‌خواهد در حوزه موسیقی هم طبع‌آزمایی کند، روبه‌رو نبودیم و توانست فراتر از آن را به تصویر بکشد. هنگامه قاضیانی هنرمندی خودآموخته است؛ چه در حوزه سینما و چه در موسیقی. او موسیقی را می‌شناسد، با ادبیات و کتاب مانوس است و در سینما و تئاتر تجربه‌های خوبی دارد و شاید بتوان گفت در واقع، نمونه‌ای است برای این گفتار که هنر، موضوعی چندوجهی است که هیچ دیوار و مرزی ندارد. البته تجربه موسیقایی هنگامه قاضیانی صرفاً محدود به این کنسرت نیست و پیش از این هم صدایش را در فیلم‌هایی که در آنها به ایفای نقش پرداخته بود، شنیده بودیم که از فیلم سینمایی «به همین سادگی» شروع شد و در ادامه به فیلم‌های «من مادر هستم»، «سعادت آباد» و به تازگی هم «یک قناری، یک کلاغ» کشیده شد که این روزها روی پرده سینما است و صدایش در کنار آهنگساز فیلم شورا کریمی در تیتراژ فیلم شنیده می‌شود. قاضیانی در گفتگویی که با موسیقی ما انجام داده از موسیقی و تمام خاطراتش از این هنر جادویی

چه شد که هنگامه قاضیانی به دنیای موسیقی وارد شد؟ 

در تمام نقاط دنیا به جز ایران، بازیگران باید دوره آواز بگذرانند. اما از شروع سینما در ایران، همیشه شخص دیگری به جای بازیگرها آواز می‌خوانده است. همان‌طور که در رشته‌های هنری، باید دوازده واحد فلسفه گذراند، موسیقی را هم باید آموخت. نه به این معنا که لزوماً تبدیل به یک خواننده حرفه‌ای شوید؛ اما باید در حدی باشید که اگر روزی نقش کوچکی همراه با آواز به شما داده شد، بتواند از پس آن بربیاید.

موسیقی کجای زندگی شما بود؟

من همیشه بدون اینکه بخواهم، برایم مقدر شده بود که چکاره می‌شوم. از زمانی که به یاد دارم، در خانه ما یک گرامافون قدیمی وجود داشته است. یک گرامافون هم خودم داشتم که از چهار سالگی در زندگی من حضور داشت و در تمام مهاجرت‌ها و اسباب‌کشی‌هایم، این گرام قرمز کوچک همیشه همراهم بوده است. (خنده) دهه‌ای که من به دنیا آمدم (یعنی ۱۹۷۰) شروع انقلاب‌های موسیقایی در اروپا بود. من تا هفت‌سالگی خواهر و برادری نداشتم و برای همین، کمی در کانون توجه خانواده قرار گرفته بودم. اسباب‌بازی‌هایم هم به موسیقی مرتبط بود؛ یک جعبه کوچک موسیقی داشتم که هر وقت آن را کوک می‌کردم، مثل آلیس در سرزمین عجایب وارد جهان دیگری می‌شدم که خیلی هم آن دنیا را جدی گرفته بودم! در خانه ما، بلااستثناء روزهای شنبه برایم کتاب خریده می‌شد و روزهای یکشنبه هم پدرم بدون صفحه گرامافون وارد خانه نمی‌شد.

یعنی هر هفته با یک کتاب و یک موسیقی جدید مواجه می‌شدید.

بله. 

گفتید پدرتان هر هفته یک صفحه جدید به خانه می‌آورد. این موسیقی‌ها بیشتر کلاسیک بودند؟

نه. پدرم یک جیپ داشت که در آن همیشه برایمان آهنگ‌های راجر واترز را می‌گذاشت. خب طبیعتاً من در ۳ سالگی درکی نداشتم که راجر واترز کیست! تا اینکه در دهه نوجوانی‌ام با او بیشتر آشنا شدم. وقتی ترجمه ترانه‌هایش را می‌خواندم، منقلب می‌شدم. تا زمانی که در سال ۱۹۹۴ به کنسرت پینک‌فلوید رفتم که البته دیگر واترز با آنها نبود. تمام طول کنسرت گریه کردم و هیچ لذتی نبردم؛ چون فکر می‌کردم باید برادرم به جای من آنجا می‌بود. 

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

یعنی در کودکی فقط موسیقی‌های غیرایرانی گوش می‌کردید؟

نه، اتفاقاً تمام آن صفحه‌ها، آثار خواننده‌های خوب ایرانی آن دوره بود. آنقدر آنها را دوست داشتم که در سن شش، هفت سالگی تمام شعرهای بعضاً سنگینی که می‌خواندند را حفظ بودم و با آنها می‌خواندم. در چهارده سالگی به طرز عجیبی جذب موسیقی راک شدم و اصلاً زندگی‌ام عوض شد. دیگر به گروه‌های پاپ نمی‌توانستم گوش کنم؛ چون فکر می‌کردم برای من کم است در آن سن و سال فکر می‌کردم گروه «اسکورپیونز» برای من کار خیلی مهمی انجام می‌دهد. به دنبال تفکر راک رفتم و دیگر نمی‌توانستم به موسیقی ایرانی گوش کنم. سال‌ها گذشت و قبل از اینکه برای ادامه تحصیل از ایران بروم، برادرم درگیر آثار شهرام ناظری شد. خودم هم یک آلبوم از استاد شجریان از آرشیو پدرم پیدا کردم و در یک دوره کوتاه، تمام مدت به آنها گوش کردم. بعد از آن هم به آمریکا رفتم. به خاطر دارم که عمه‌ام به عنوان هدیه تولد، برایم بلیت ردیف یک کنسرت «پینک‌فلوید» گرفت؛ ولی چون آن دوره دوست نداشتم به آمریکا بروم، تا یک مدت هیچ‌چیز من را شگفت‌زده نمی‌کرد. بعد از اینکه به آمریکا رفتم، فلسفه در کنار مکتب‌های عرفانی مشرق‌زمین در زندگی من جاری شد؛ از یک طرف ابن‌سینا و حلاج و سهروردی و از سوی دیگر، هگل و سارتر و دکارت. گاهی احساس می‌کردم روحم در حال تکه‌تکه شدن است. تا این‌که یک روز که در حال خریدن موسیقی بودم، صدای اپرا شنیدم. با «ماریا کالاس» آشنا شدم و کتاب زندگی‌نامه‌اش را خواندم و با زندگی او، عاشق اپرا شدم. 

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

معمولاً کسانی که فلسفه خوانده‌اند، به موسیقی کلاسیک گرایش دارند. موزیک کلاسیک از چه زمانی وارد زندگی شما شد؟

در دانشگاه بعد از بیوگرافی فلاسفه، برای ما درباره اینکه فلاسفه چه نقشی در موسیقی داشته‌اند، صحبت می‌شد و همین‌جا بود که موسیقی کلاسیک به زندگی من راه پیدا کرد. 

خوانندگی چطور برایتان پیش آمد؟ فکر می کنم با سرود «ای ایران» بود، درست است؟ 

نه قبل از آن در «به همین سادگی» بود. پس از اکران فیلم «به همین سادگی» و آواز «ساری‌گلین» که من در آن فیلم خوانده بودم، یک روز پرویز پرستویی از خانه سینما به من زنگ زد و پیشنهاد این کار را داد. من هم پذیرفتم و آن را خواندم. بعد از آن هم در فیلم «من مادر هستم» خواندم. فریدون جیرانی به من گفت باید آوازی بخوانی. گفتم اما چنین چیزی در فیلمنامه نبوده است. گفت من دلم می‌خواهد صدای آوازین تو را هم داشته باشم که به خواندن آن لالایی ختم شد.

فیلمی بوده که به شما بگویند به جای یک بازیگر بخوانید؟

در فیلم «آتش سبز» به کارگردانی محمدرضا اصلانی که مهتاب کرامتی در آن بازی کرده بود، از من چنین چیزی را خواستند. 

برسیم به کنسرتی که سال ۹۴ با بازخوانی آثار قدیمی در تالار وحدت اجرا کردید. چه شد که چنین تصمیمی گرفتید؟

مردم دائماً از من این درخواست را می‌کردند. با خودم می‌گفتم چه بامزه که مردم می‌خواهند رویای من -که همیشه دوست داشته‌ام روی استیج بروم تا ببینم چه ارتباطی می‌‌توانم با مخاطب داشته باشم- را تحقق ببخشند. نوع برخورد مردم هم برایم خیلی جالب بود. در پایان کنسرت همه آمده بودند جلو و برایم گلدان و گردنبند و این قبیل هدایا آورده بودند. روز خیلی عجیبی بود.

شما در کنسرت‌تان، دو قطعه «بوی عیدی» و «یه شب مهتاب» را هم از فرهاد مهراد اجرا کردید. فرهاد جزء هنرمندانی است که به دلیل ویژگی‌های آثارش کمتر به سراغش می‌روند؛ اما شما توانستید اجرای خوبی از این قطعات داشته باشید. قطعات و جهان‌بینی فرهاد تا چه حد در زندگی شما تاثیرگذار بوده است؟

هر وقت می‌خواهم در مورد فرهاد مهراد و پدرم صحبت کنم، پر از بغض می‌شوم. به دلیل اینکه شخصیت پدرم و روحیاتش خیلی شبیه به او بود. بعدها که من دختر ۲۵ساله‌ شدم، از پدرم دور و در آمریکا بودم. همیشه آدم از دور همه‌چیز را دقیق‌تر می‌بیند. به همین دلیل وقتی به خاطراتم برمی‌گشتم و فرهاد گوش می‌کردم، به آن نگاه می‌کردم. بعضی‌ها را در هنگام شنیدن، نگاه هم می‌کنید و این جادوی یک هنرمند و خواننده عجیب و غریب است که با دیگران تفاوت‌های مهمی دارد. فرهاد برای من مثل «صمد بهرنگی» یا «علی‌اشرف درویشیان» است. برای من که وقتی با کتاب‌های صمد آشنا شدم، دیگر آن «هنگامه» نُه‌ساله نبودم و دریچه دیگری از نگاه اجتماعی به من داده شده بود.

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

بهانه این گفتگو فیلم «یک قناری، یک کلاغ» است که این روزها روی پرده سینماها است. کمی هم درباره آن صحبت کنیم.

فیلم خیلی عجیبی است. در آن، فضای فیلم‌های دهه هفتادی را تجربه می‌کنید و من به عنوان بازیگر، این سعادت را داشتم که چنین فضایی را تجربه کنم. فیلم یک سکون و سرسنگینی دارد که اصلاً برای قصه فیلم است. به لحاظ بازیگری یک کلاس بازیگری بود و یکی از سخت‌ترین نقش‌های من در این سال‌ها محسوب می‌شود. هر پلان فیلم عین یک نقاشی است؛ اما عجیب این که آن را حتی به جشنواره هم راه ندادند. البته حتماً واژه «خوشبختانه» را هم اضافه کنید؛ چون وقتی اسامی بعضی از فیلم‌ها را برای جشنواره فیلم فجر اعلام کردند، خوشحال شدیم که فیلم ما در کنار آنها قرار نمی‌گیرد.

کمتر پیش می‌آید که یک زن در تیتراژ فیلمی آواز بخواند. شما در این فیلم همراه با شورا کریمی (آهنگساز فیلم) همخوانی کردید. جریان آن چه بود؟

در یکی از صحنه‌های فیلم، باید شعری از عراقی را زمزمه می‌کردم که شورا کریمی این صحنه را با من تمرین کرد. بعد از دیدن نتیجه، به من گفتند تیتراژ را هم بخوانم که آن را به صورت دوصدایی همراه با شورا کریمی خواندیم و خدا را شکر بازتاب خیلی خوبی هم میان مردم داشت.

موسیقی وجوه مختلفی (اعم از آهنگسازی، ترانه‌سرایی، نوازندگی و...) دارد. شما چرا 

آواز خواندن را انتخاب کردید؟

من عاشق خواندن هستم. بعضی‌ها می‌گویند اگر دوباره به دنیا بیایم، فلان کار را می‌کنم؛ اما من اصلاً به این جمله اعتقادی ندارم. چون فکر می‌کنم چیزهایی که باید در زندگی می‌دیدم را دیده‌ام. برای همین دلم نمی‌خواهد بگویم کاش یک بار دیگر به دنیا می‌آمدم تا بشوم ماریا کالاس. بدون اینکه اپرا بخوانم، انگار یک ماریا کالاس در من زندگی می‌کند. من درون خودم با همه این زن‌ها به واسطه شغلم زندگی می‌کنم. فقط یک بازیگر است که می‌تواند حضور متکثر داشته باشد و من صاحب این حضور متکثر هستم. اگر بحث این تکثر را کنار بگذاریم، به بخشی در زندگی می‌رسیم که خوب است هر آدمی -به خصوص یک آرتیست- آن را بیاموزد؛ آن هم این‌که لذت‌های شخصی‌اش را پیدا کند و چیزی برای امپراتوری درونش کشف کند. من در امپراتوری درونم، بیشتر با زنان موسیقی دان ارتباط دارم تا با زنان سینماگر و زنان ادبیات.

یک نکته حاشیه‌ای این که ما شنیده بودیم هنگامه قاضیانی خیلی بداخلاق است و نمی‌گذارد مصاحبه‌هایش منتشر شود!

(می‌خندد) من واقعاً بداخلاقم؟

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

این‌طور که به نظر نمی‌آید.

خیلی‌ها می‌گویند که کار کردن با من سخت است و من بداخلاقم؛ ولی وقتی با هم کار می‌کنیم، نظرشان عوض می‌شود. دلیلش هم این است که بعضی‌ها جدیت من را به چیز دیگری تعبیر می‌کنند.

جریان تحریم رسانه‌ها سر کنسرت‌تان چه بود؟

در آن دوره چند نفر به خبرنگارها توهین کرده بودند که به نظرم کار بسیار بدی هم بود. من چون خوشبختانه برای خودم دسته و گروهی ندارم که کسی پشتم باشد، اگر به مشکلی بربخورم، کسی نیست که از من دفاع کند. سال ۱۳۹۴ در بحبوحه ماجراهای عجیب کنسرت و چاپ کتابم بود. یک روزنامه با من مصاحبه کرد ولی وقتی آن را خواندم و اصلاح کردم، تلفن‌شان را خاموش کردند و دیگر کسی جوابگو نبود. من هم از حق طبیعی خودم دفاع کردم و گفتم اگر مصاحبه منتشر شود، عواقب خیلی بدی خواهد داشت. آن سال ناگهان همه خبرنگارها گفتند هنگامه قاضیانی را تحریم کنیم. می‌خواستند تحریم کنند اما نتوانستند و من سیزده روز تیتر اول رسانه‌ها بودم. نزدیک کنسرتم بود و مدیر برنامه‌هایم این موضوع تحریم را به من نگفت که به هم نریزم. بعد از کنسرت وقتی این موضوع را فهمیدم، یک نامه نوشتم، از آن عکس گرفتم و روی اینستاگرامم منتشر کردم. گفتم اگر من اشتباهی کرده‌ام که سرکرده‌تان چنین تصمیمی گرفته، هیچ اشکالی ندارد؛ باز دم‌تان گرم که شما متحد هستید.

شما پیگیر موسیقی این روزهای ایران هم هستید؟

ترانه و آهنگسازی یک عصر طلایی داشت که آن هم دهه چهل بوده است. اما الان آن جادو از بین رفته و دیگر هیچ روحی در آهنگ‌ها وجود ندارد. الان برای من دیگر قطعه‌ای وجود ندارد که بخواهم آن را آرشیو کنم. هستند خواننده‌هایی مثل محمد معتمدی که از شنیدن بعضی کارهایشان لذت می‌برم. اما به نظرم هرچه عقب‌تر می‌رویم، کارها بهتر و خاص‌تر هستند. 

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

پس آرشیو موسیقی شما همان قطعات قدیمی هستند؟

صدرصد. 

فکر می‌کنید دلیل این اتفاق چه می‌تواند باشد؟

هنر با حقیقت تعریف می‌شود. وقتی حقیقت را از هنر بگیری، دیگر چیزی از آن باقی نمی‌ماند و تنها چیزی که می‌تواند حقیقت را دوباره به جامعه برگرداند، فقط هنر است. داوینچی مدت‌ها بود که تابلوی «شام آخر» را کشیده بود؛ اما نمی‌توانست سر مسیح را به تصویر بکشد. جمله‌ای که بعدها درباره‌اش گفتند، این بوده که او آن زمان در بالاترین قوه ادراکات قدسی بوده و برای همین نمی‌توانسته سر مسیح را بکشد. یا مجسمه موسی که وقتی به آن نگاه می‌کنید، تمام پیچیدگی‌های صورت و زخم‌های روی دستش را می‌بینید. برای اینکه «میکل‌آنژ» اول به دنیای درون او رفته و خصوصیاتش را گرفته و بعد توانسته او را از سنگ بتراشد و بیرون بکشد. 

برای انتهای گفتگو اگر برنامه خاصی در آینده دارید، بگویید؟

ایده‌های جذابی برای سال ۹۷ دارم که فعلاً می‌خواهم در مورد آن سکوت کنم و در زمان خود، حتماً جزئیات بیشتری از آن را رسانه‌ای خواهم کرد. قصد دارم پا به حیطه کارگردانی تئاتر بگذارم و امیدوارم فعالیت‌هایم در این عرصه نیز به دل مردم بنشیند.

aftabeyazd.ir
  • 9
  • 4
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش