یکشنبه ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۸:۱۴ - ۰۹ فروردین ۱۳۹۹ کد خبر: ۹۹۰۱۰۰۷۶۱
چهره ها در سینما و تلویزیون

فردین سه بار مانع خودکشی تختی شد/ ناگفته‌های سیاوش فردین از پدرش

محمدعلی فردین و تختی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
فرزند «محمدعلی فردین» درمورد رابطه نزدیک پدرش با جهان پهلوان غلامرضا تختی، شنیدنی‌های جذابی را در نوروز کرونایی ۱۳۹۹ با خوانندگان به اشتراک گذاشت.

به گزارش ایرنا، محمدعلی فردین یکی از شاخص‌ترین چهره‌های هنر و البته ورزش ایران بود، اما وجهه‌ قهرمانی او هرگز دیده نشد. کسی که مدال نقره‌ جهان را در کشتی به دست آورد اما خیلی زود وارد عرصه‌ی هنر شد تا استعداد شگفت‌انگیز خود را در این عرصه نشان بدهد. درخشش او در هنر هفتم به‌حدی بود که باعث شد تا دوران درخشان حضور او در عرصه‌ی کشتی خیلی دیده نشود. نشان دادن بخشی از این دیده نشدن، به یک دغدغه تبدیل شد. به همین دلیل به سراغ خانواده محمدعلی فردین رفتیم تا از پسر او یعنی سیاوش فردین درباره دوران حضور پدر در عرصه قهرمانی بپرسیم. مصاحبه‌ای که به سختی و با تلاش و همکاری احمد جوزی هماهنگ شد.

مصاحبه‌ای که شاید بتواند گوشه‌هایی از زندگی درخشان محمدعلی فردین را نشان دهد. مصاحبه‌ای که در آن شاید بخشی از مرام پهلوانی فردین در دوران باشکوه زندگی‌اش دیده شود. سیاوش با متانت و شخصیتی که از پدر به ارث برده است، با حوصله یک ساعت تمام درباره اتفاقات رخ داده و سوالات مطرح شده، جواب داد.

قبل از هر چیز باید از شما تشکر کنیم که این فرصت را برای این گفت‌وگو فراهم کردید.

خواهش می‌کنم. متاسفانه درگیر بودم. تهران هم نبودم و مقداری کار داشتم در شمال و برای من مشکل بود که به تهران بیایم اما به‌خاطر قولی که داده بودم به تهران برگشتم تا در خدمت شما باشم.

 در ابتدا از شما شروع کنیم تا بعد در ادامه به پدر هم برسیم.

من سیاوش فردین هستم. متولد اول اسفند سال ۱۳۳۵ فرزند دوم خانواده، بعد از برادرم که متولد سال ۱۳۳۱ بود. برادرم در سال ۱۳۸۷ به دلیل مشکلاتی فوت شد. بعد از خودم، دو خواهر دارم که عاطفه و آمنه هستند و فقط من ایران زندگی می‌کنم.

شما تمام این مدت را در ایران بودید؟

سال ۱۳۶۹ به ایران برگشتم. در خارج از کشور مدیریت بازرگانی خواندم، بعد هم که لیسانس گرفتم به ایران برگشتم.

پدر هم چهره‌ای هنری بودند و هم ورزشی. شما به کدام‌یک از این شاخه‌ها علاقه داشتید؟

من به هر دو رشته علاقه داشتم. از بچگی به همه نوع ورزشی علاقه داشتم و تقریبا به جز کشتی، کمابیش همه‌ی ورزش‌ها را دوست داشتم. به هنر هم خیلی علاقه داشتم اما مادرم علاقه‌ای به هنر نداشت. مجبور شدم مدیریت بازرگانی را انتخاب کنم.

مادر به خاطر مشکلاتی که پدر در دوره هنری خود داشتند، مخالف بودند؟

مادرم در دوره‌ای که پدرم وارد هنر شده بود و فعالیت هنری انجام می‌داد خیلی اذیت شد. مادرم به دلیل اتفاقاتی که در صحنه و هم در پشت صحنه افتاده بود و شایعاتی که برای پدرم به راه افتاده بود خیلی اذیت شد و به همین دلیل مادرم خیلی علاقه نداشت هیچ‌کدام از بچه ها وارد هنر شوند.

همسر فردین بودن، هم خوبی‌های زیادی داشته و هم سختی‌های فراوان

بله، در واقع برای مادرم همین بود.

بُعد ورزشی محمدعلی فردین با وجود این‌که از قهرمانان به‌نام ورزش بودند، خیلی کم دیده شد و به همین دلیل سعی کردیم با گفت‌وگوهای زیادی که با دوستان فردین داشتیم، به نوعی شخصیت ورزشی ایشان را هم نشان بدهیم. به همین خاطر هم به سراغ شما آمدیم تا از زبان فرزندش درباره دوران قهرمانی او بشنویم.

ببینید من تمام چیزهایی که دیدم برای دوران هنری پدر است.

مادر چیزی تعریف نکرده بود؟

متاسفانه دوره‌ ورزشکاری پدر هم مانند دوران هنری، برای مادر پُر از مشکلات و سختی بوده است چرا که پدرم به دلیل حضور در اردوهای تیم‌ملی، چه در داخل کشور و چه در خارج از ایران خیلی سختی کشید و کمابیش همیشه تنها بود. البته پدرم سعی می‌کرد که کم نگذارد، ولی خب مشکلاتی زیادی وجود داشت که مادرم به‌دلیل علاقه‌ای که به زندگی کردن با پدرم داشت مجبور بود با این وضعیت بسازد و هر دو دوره‌ی هنری و ورزشی را تحمل می‌کرد. البته پدرم به لحاظ مالی و رسیدگی‌های دیگر سعی می‌کرد خانواده را تامین کند. مادرم هم وقتی که موفقیت‌های پدر را دید، تحمل خیلی از سختی ها را جبران کرد.

خود شما چیزی به یاد ندارید؟

به دنیا آمدن من مصادف شد با تمام شدن دوران قهرمانی پدرم، اما تا ۴ الی ۵ سالگی خاطرم هست که دورهمی زیادی را کشتی‌گیران در منزل ما داشتند. شاخص‌ترین فرد، شادروان تختی بود. حسین نوری، توفیق جهانبخت و مهدی یعقوبی و چند نفر دیگر مثل عباس زندی در دورهمی‌ها حضور داشتند.

همین تعداد از کشتی بودند که با پدر شما ارتباط داشتند؟

تا آن‌جایی‌که من خاطرم هست همین افراد بودند. بعد از مدتی هم  به مرور این دورهمی‌ها کم شد و فقط تختی بود که به منزل ما زیاد می‌آمد و شاید هم هفته‌ای دو الی سه بار به منزل ما می‌آمد که تا آخرین روزهای فوت تختی ادامه داشت.

پس تختی ارتباط خیلی نزدیکی با فردین داشت؟

بله دوست صمیمی بودند و تختی بیش‌تر با مادرم هم صحبت می‌کرد و بیش‌تر هم در مورد زندگی خانوادگی تختی و مشکلاتی که در منزلش داشت صحبت می‌کردند. مادرم سنگ صبور تختی شده بود و او بارها درباره مشکلات زندگی‌اش با مادرم صحبت کرده بود.

بنابراین بیش‌ترین مشکلات تختی به زندگی شخصی‌اش ربط داشت.

بله. بارها درباره‌ این مشکلات صحبت کرده بود و ارتباط صمیمی بین مادرم و تختی و همچنین خانواده‌ او به وجود آمده بود. وقتی هم که تختی خودکشی کرد، مادرم به شدت ناراحت شد و دچار افسردگی شد.

با توجه به مسائلی که عنوان کردید، پدر و مادر شما تا حدود زیادی در جریان ریز زندگی تختی بودند.

بله، کامل در جریان بودند. تختی قبل از این‌که ماجرای فوتش پیش بیاید، دو، سه بار تصمیم گرفته بود که خودکشی کند اما پدرم او را منصرف کرده بود.

یعنی در جریان خودکشی هم قرار گرفته بودند؟

بله پدرم و مادرم تقریبا در جریان تصمیم تختی بودند. پدرم بارها به تختی گفت که بین مردم خیلی محبوب هستی و این‌کار روی مردم خیلی تاثیر می‌گذارد. مردم دچار مشکل می‌شوند و این کار تو تاثیر بدی روی آن‌ها می‌گذارد. به همین شکل هم دو، سه باری تختی را از تصمیمش منصرف کرده بود.

اما در نهایت اتفاقی که نباید می افتاد، افتاد؟

بله، متاسفانه تختی کاری را کرد که نباید می‌کرد.

پدر شما خیلی با قهرمانان رفاقت داشتند. به طور مثال، با توفیق و زندی، اما گویا بهترین رفیقش تختی بود.

بله، رابطه‌ای بسیار گرم و صمیمی با هم داشتند و از هم حرف‌شنوی هم داشتند.

گویا تختی نقشی هم در ورود فردین به سینما داشته است.

نه، فکر نمی‌کنم.

پس تختی از طریق ناصر ملک‌مطیعی، فردین را معرفی نمی‌کند؟

نه. پدرم را دکتر کوشان وارد عرصه‌ سینما کرد. تختی هم از طریق پدرم با ملک‌مطیعی آشنا شدند.

در جایی خواندم که آشنایی پدر با کوشان اتفاقی بوده است؟

بله. به طور اتفاقی پدرم با ایشان در مقابل سینما آشنا می‌شود. پدر برای خرید بلیت به سینما رفته بود که گویا بلیت تمام شده بود و همان‌جا دکتر کوشان، پدرم را می‌شناسد و به پدرم پیشنهاد می‌دهد.

پدر شما در دو رشته‌ موفقیت‌های زیادی را به دست آورد، اما می‌خواستم بدانم که خودش را بیش‌تر متعلق به کدام رشته می‌دانست؟

پدرم بیش‌تر خودش را فردی هنری می‌دانست، چون هم زمان زیادی در عرصه هنری بود و هم علاقه‌ بیش‌تری به این رشته داشت. تا جایی‌که من خاطرم هست، خاطره زیادی را از دوران قهرمانی تعریف نمی‌کردند. وقتی هم که درباره‌ی دوران قهرمانی حرف می‌زدند، همیشه با تلخی و ناراحتی همراه بود. همیشه یک دلخوری درباره ورزش و کشتی را در صحبت‌هایش بود.

علت این ناراحتی و دلخوری چه بود؟

به طور کلی سختی‌هایی که کشیده بود. حق‌خوری‌های زیادی که دیده بود. ناکامی‌های برخی از هم‌دوره‌ای‌هایش و همچنین مشکلات مالی زیادی که برخی از دوستانش در کشتی داشتند و از همه مهم‌تر، از گریه کردن‌های تختی که به‌خاطر مسائل مختلف رخ می‌داد، خیلی ناراحت بود. بعد از ورود به عرصه‌ی هنر، پدر وضعیت مالی خوبی پیدا کرد و با نفوذی که داشت، توانست بسیاری از مشکلات دوستان کشتی‌گیر را بر طرف کند. به خاطر همین زیاد خاطره‌ی خوبی از کشتی نداشت.

یعنی به هم‌دوره‌ای‌های خود کمک می‌کرد؟

بله. به هر طریقی که ممکن بود. برخی مشکلات مالی داشتند و برخی مشکلات خانوادگی و پدر به‌واسطه حضور در عرصه‌ی هنر، هر کاری که می‌توانست، انجام می‌داد اما درعین‌حال سعی می‌کرد از کشتی دور باشد.

یعنی دل کنده بود و دیگر وسوسه نشد که دوباره برگردد؟

نه، به‌ کلی دور شد از کشتی. هم‌دوره‌ای‌هایش هرکدام شش، هفت سال بعد از پدرم کشتی گرفتند اما پدر دید که دیگر فایده‌ای ندارد. ادامه دادن کشتی برای پدرم آینده‌ای نداشت، به همین دلیل وارد سازمان برنامه شد و بعد هم به عرصه‌ی هنر.

این‌که شما گفتید به ورزش‌های زیادی علاقه داشتید اما به کشتی علاقه‌ای نداشتید، از همین دلخوری پدر بود یا علت دیگری دارد؟

علاقه نداشتن من ربطی به این ناراحتی‌های پدرم نداشت. از قضا من قسمت‌های خوب ماجرا را دیدم. من هرچه دیدم، افتخار بود و بزرگی و مرام، اما من در واقع به کشتی علاقه‌ای نداشتم. ورزش موردعلاقه‌ام نبود. من هر چیزی از کشتی دیدم، اتفاقات خوب بود.

دوباره برگردیم به رفتار خوب فردین؛ کیومرث ابوالملوکی خاطره‌ای دارد از فردین که شما هم حتما شنیدید

بله، شنیدم. گویا تختی پیشنهادی می‌دهد که هر کسی به مسابقات جهانی رفت و مدال گرفت، جایزه‌ای که بابت مدالش گرفت بین همه‌ی اعضای تیم تقسیم کند. مرام‌نامه‌ای امضا شد ولی پدرم حضور نداشت و این نامه را امضا نمی‌کند، اما بعد از مسابقات جهانی پدرم اولین کسی است که پاداشش را می‌آورد و اعلام می‌کند که حاضر است بین همه تقسیم کند. فیلم مستندی دراین‌باره هم تهیه کردیم.

گویا فردین دستش در کار خیر نیز بوده است.

بله، پدرم از شاه برای کشتی‌گیران خانه گرفت. پدرم در دیداری که بعد از مسابقات قهرمانی جهان با مسوولان وقت داشت، خیلی صریح به شاه اعلام می‌کند که وضعیت بیش‌تر بچه‌های تیم خوب نیست و نیاز به کمک دارند. مدتی بعد در محله‌ نارمک برای کشتی‌گیران زمین گرفتند و برای ساخت زمین‌ها هم کمک زیادی کرد.

اگر موافق هستید کمی جلوتر بیاییم و درباره‌ دوران بعد از انقلاب که مشکلات زیادی به وجود آمد، صحبت کنیم.

در زمان انقلاب ایران نبودم و از نزدیک اتفاقات را ندیدم. من سال ۵۵ از ایران رفتم اما در جریان موارد هستم.

شاید الان یکی از سوالات این باشد که چرا با وجود آن محدودیت‌ها، فردین در ایران ماند؟

سال ۵۶ یعنی یک‌سال قبل از انقلاب، مادرم آمد و شش ماه قبل از انقلاب هم پدرم آمد، اما قصد مهاجرت نداشتند و یک ماه بعد از انقلاب هم به ایران برگشتند.

فردین بعد از انقلاب یک فیلم هم بازی کرد به اسم «برزخی‌ها» اما چرا فعالیت هنری را بعد از انقلاب ادامه نداد

بله، فیلم برزخی‌ها بود که ناصر ملک‌مطیعی هم در آن بازی کرد، اما یک‌سری از افراد بودند که فیلم را پایین کشیدند.

یعنی خواسته مسوولین بود که فیلم اکران نشود؟ چرا اجازه‌ی تولید دادند؟

نه، خواسته مسوولان این نبود که این فیلم اکران نشود و یا مانعی ایجاد کنند. متاسفانه چهره‌های هنری شانتاژ کردند. یک سری از همین افراد هنری، گروه‌های تندرو تشکیل دادند و در نماز جمعه سخنرانی کردند، تظاهراتی به راه افتاد و درنهایت فیلم از اکران پایین کشیده شد.؟

یعنی تصمیم حاکمیتی نبود؟

نه. به دلیل شلوغ‌بازی‌های زیادی که به راه افتاد، مجبور شدند برای آرام کردن فضا چنین تصمیماتی اتخاذ کنند. پدرم تعریف می‌کرد در همان زمان در پمپ‌بنزین شریعتی، حاج احمد آقا را دیده بود.  گویا پدرم در حال پر کردن باک ماشین بود که چند نفر آمدند گفتند که حاج آقا با شما کار دارد. پدرم گفت کدام حاج آقا؟ گفتند شما تشریف بیاورید. پدرم داخل ماشین با حاج احمد آقا روبه‌رو می‌شود که از پدرم درباره‌ی عدم فعالیتش در عرصه‌ی سینما سوال می‌کند و پدرم هم عنوان می‌کند که ممنوع‌الکار شدیم. حاج احمد خمینی همان‌جا به پدرم می‌گوید ما هیچ مخالفتی با فعالیت شما نداریم. از بیت امام هم هیچ نامه‌ای دراین‌باره زده نشده و شما به کار خود ادامه بدهید. اما با این وجود برخی از چهره‌های هنری مثل آقای مخملباف، کارهایی را انجام دادند که کشیده شد به افراد دیگر و مانع فعالیت پدر ‌شد. ولی به‌واقع ربطی به مسئولان رده بالای کشور نداشت.

گویا در ادامه هم تلاش‌هایی صورت می‌گیرد که دوباره پدر در فیلمی بازی کند؛ مثل فیلم تختی.

بله، به پدرم پیشنهاد شد که نقش تختی را بازی کند اما پدرم گفت که به شرطی این کار را انجام می‌دهم که خودم هم کارگردان فیلم باشم. می‌گفت در فیلم تختی قرار است روایت‌هایی گفته شود که می‌دانم با حقیقت فاصله‌ی زیادی دارد و من نمی‌خواهم دروغی را درباره تختی بگویم.

یعنی درباره مرگش؟

هم داستان مرگش و هم موارد دیگر زندگی تختی.

به همین خاطر همه‌چیز به هم خورد؟

مجوز هم نمی‌دادند.

یعنی حتی فیلمی ساخته‌ی حاتمی را هم پدر می‌گفت ممکن است دور از واقعیت باشه؟

بله، حتی در فیلم ساخته‌ی حاتمی هم پدر احتمال می‌داد واقعیت گفته نشود.

به طور کلی فردین نگاهش به تختی چگونه بود؟

دو چیز درباره‌ تختی پدرم را خیلی اذیت می‌کرد؛ این‌که نباید به سیاست ورود می‌کرد و دیگری مشکلاتی بود که در زندگی شخصی او به وجود آمد. پدرم اعتقاد داشت که تختی نباید به توده‌ای‌ها نزدیک می‌شد.

درباره فوت تختی هم حرف‌و حدیث‌های زیادی مطرح شد و سال‌ها درباره‌ او عنوان می‌شد که کشته شده است.

ببینید به‌هیچ‌وجه این‌طور نبود که در آن زمان بخواهند با تختی دشمنی کنند. مشکلاتی که گفته می‌شد او با شاهپور غلامرضا داشته یا از این دست موارد، به‌راستی وجود نداشت. تختی شخصیت ویژه و محبوبی بود و این محبوبیت او باعث شده بود همه مسئولین سیاسی هم به او احترام بگذارند.

یک اتفاقی برای پدر شما رخ داد که گویا شما هم در کنارش حضور داشتید. روایت‌های زیادی هم مطرح شد، شاید شما بهترین کسی باشید که بتوانید شرح بدهید وقتی محمدعلی فردین در حین برگزاری مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان وارد سالن شد، چه اتفاقی رخ داد؟

مسابقات جهانی کشتی آزاد در سال  ۱۹۹۸به میزبانی تهران بود که محمدرضا طالقانی از پدرم دعوت کرد که در سالن مسابقات حضور داشته باشد. پدرم خیلی مخالفت کرد اما آقای طالقانی که ارتباط نزدیکی با پدرم داشت زیر بار نرفت؛ گفت باید خودم بیایم دنبالت و با هم برویم سالن.

چرا پدر مخالفت می‌کرد؟

می‌گفت سالن بسیار شلوغ می‌شود و مردم اذیت می‌شوند و شاید فضای مسابقه به هم ریخته شود و این خوب نیست. اما طالقانی زیر بار نرفت.

بعد که به سالن رفتید چه اتفاقی رخ داد؟

وقتی وارد سالن شدم، دیدم که مردم یک‌به‌یک می‌گویند فردین آمده و این‌که این‌جا نشسته فردین است و از این حرف‌ها و از همین‌جا در سالن به‌یک‌باره پیچید که محمدعلی فردین در سالن مسابقات حضور دارد.

کجا نشسته بودید؟

پایین جایگاه ویژه بودیم. در جایگاه بالاتر از ما، آقای ناطق‌نوری در جایگاه ویژه حضور داشتند.

که مشکلات هم از همین‌جا شروع شد؟

مشکلی که نبود اما به‌یک‌باره بلندگوی سالن اعلام کرد آقای ناطق‌نوری وارد سالن شدند، اما هیچ‌کس واکنشی نشان نداد تا این‌که به‌یک‌باره از گوشه سالن صدایی بلند شد که فردین، دوسِت داریم. شعار مردم در چند ثانیه کل سالن را دربرگرفت و همه‌ی مردم به تشویق محمدعلی فردین پرداختند و فضای سالن به هم ریخت و دیگر نشد که سالن را کنترل کنند.

بلندگوی سالن اعلام رسمی کرد که فردین در سالن حضور دارد؟

نه، به‌هیچ‌عنوان چنین اتفاقی رخ نداد. مردم خودجوش و از سر محبتی که به پدرم داشتند او را تشویق کردند. بعد هم که محافظ‌های آقای ناطق آمدند و گفتند که شما باید سالن را ترک کنید. پدرم نیم‌خیز شد که سالن را ترک کند، آقای طالقانی باز هم مانع شد و گفت کجا؟ هنوز کشتی جدیدی مانده و هنوز رسول خادم کشتی نگرفته. اجازه نمی‌دهم که بروید.

اما فردین سالن را ترک کرد؟

دیگر کار به جایی رسیده بود که مردم از روی فنس‌ها و حفاظ‌هایی که وجود داشت خودشان را عبور دادند و پدرم را محاصره کردند. همه ترسیدند که شاید برای پدرم اتفاقی رخ بدهد و به همین خاطر پدر را به طور زنجیروار به سمت درب خروجی منتقل کردند که دیگر بیش از این اذیت نشود.

این موضوع بارها به اشکال مختلف از سوی رسانه‌ها و افراد مختلف مطرح شده است؟

نه، ماجرا همین بود که عرض کردم.

چه حسی به شما دست داد؟ ناراحت نشدید که با پدر شما چنین برخوردی شد؟

از قضا باعث افتخارم بود که دیدم پدرم این همه محبوبیت دارد و با وجودی‌که نزدیک به دو دهه از فعالیت در سینما محروم بود، اما همچنان مردم با این شدت دوستش داشتند. برای من خیلی جالب بود که وقتی برای اولین بار داشتیم از ایران خارج می‌شدیم، در فرودگاه لندن مردمی را از کشور هند دیدم که پدرم را شناختند. آن  زمان من ۱۲ سالم بود، دیدم تعدادی از اهالی هند تا پدرم را دیدند او را دوره کردند و برای من عجیب بود که این افراد چطور پدرم را می‌شناختند. بعد متوجه شدم که پدرم یک فیلم هندی هم بازی کرده بود به نام «همای سعادت» و به خاطر همین موردتوجه مردم هند قرار گرفته بود.

شما به دعوت رسمی آقای طالقانی به سالن رفتید؟

بله. چندین بار آقای طالقانی از پدرم دعوت کرده بود که در مسابقات کشتی حاضر شود، اما هر بار به دلیلی پدرم مخالفت می‌کرد تا این‌که بار آخر گفت مسابقات جهانی کشتی است و حتما باید حضور داشته باشی.

با شما ارتباط نزدیکی داشت؟

نه به آن شکل، اما به پدرم به عنوان کشتی‌گیری که در کلاس جهانی بوده، احترام می‌گذاشت. به بهانه‌های مختلف پدرم را دعوت می‌کرد که در سالن کشتی حضور داشته باشد، اما پدرم قبول نمی‌کرد.

به نظر میرسد در آن مقطع، ارتباط خوبی بین‌ آنها وجود داشته اما قبل و بعد از آن خیلی ارتباط نزدیکی نبوده است؟

نه، خیلی توجهی نمی‌شد و حتی در مقطعی عکس‌های پدرم را هم از سالن توفیق جهانبخت جمع کردند.

می‌دانید چه سالی این اتفاق رخ داد؟

دوره مدیریت رسول خادم بود اگر اشتباه نکنم، حالا به چه دلیلی! واقعا نمی‌دانم. اما متاسفانه این کار را انجام دادند.

چرا پدر خیلی دوست نداشت در رویدادهای مختلف کشتی حضور داشته باشد؟

اتفاقاتی از همین دست که قبل از این گفتم وجود داشت و پدر متوجه این موارد بود. در ورزش هم وضعیت مثل سینما بود. در سینما خیلی از دوستانش بودند که اجازه نمی‌دادند تا پدر دوباره برگردد و در ورزش هم همین اتفاقات جور دیگری رخ می‌داد و خیلی‌ها دوست نداشتند که پدر دوباره به سمت ورزش بیاید.

در سال های آخر حیات شان وضعیت رفت و آمد چطور بود؟ بیرون و در بین مردم حضور پیدا می‌کردند؟

جای اجتماعی اصلا. حتی در مهمانی‌های خصوصی هم اصلا نمی آمدند. بیشتر در منزل بودند با خانواده و دوستان خیلی نزدیک.

درباره سبقه هنری در خانواده شما هم مطالبی عنوان شده. اینکه به عنوان نمونه پدر بزرگ شما هم کار تئاتر می‌کرده ...

در کنار کارهای روزانه و کاسبی که داشته‌اند، کار تئاتر هم می‌کردند و نه به عنوان شغل.

پدر چطور؟ برخی نقل کرده‌اند که مرحوم فردین هم در دوران دبیرستان کار تئاتر می‌کرده. همین طور است؟

من بعید می‌دانم اما من هم مانند شما شنیده ام. با این حال هیچوقت چنین چیزی از پدر نشنیدم و فکر هم نمی‌کنم در آن سال‌ها وضع تئاتر در مدارس اینطور بوده باشد که بشود کار جدی کرد.

پس تا زمان هنرپیشه شدن خیلی سمت هنر نرفته بودند؟

هنر چرا. می‌دانم که از بچگی نقاشی و خطاطی کار می‌کرده و چندین درجه بالاتر معمولی در این هنرها فعالیت داشته است.

آیا ماجرای تشییع جنازه پدر از ورزشگاه شیرودی، خواست ایشان بود؟

خواست ایشان که نه. عرف بود که ورزشکاران را از شیرودی تشییع کنند و برای پدرم هم همین اتفاق افتاد. با این حال آنقدر شلوغ شد که مراسم‌ها به خوبی اجرا نشد.

بله اما محمدعلی فردین را بیشتر به عنوان بازیگر می‌شناختند و شاید باید از خانه هنرمندان تشییع می‌شد ...

آنجا هم بردند. مقابل تالار رودکی هم تشییع کردند اما همه اینها با مشکلات بسیاری همراه بود و بهم خورد. برنامه‌ها مدام عوض شد و به نوعی تلاش می‌شد تا از اجتماع بیش از اندازه مردم جلوگیری شود تا بشود آن را کنترل کرد.

پدرم اصلا در این وادی‌ها نبود و اصلا خوشش نمی‌آمد که کار خاصی برایش انجام شود و همیشه از این داستان‌ها فراری بود.

از روز مراسم چیز خاصی در خاطرتان هست؟

خیلی کم. من به خاطر حجم بسیار زیاد فشار روحی آرام بخش خورده بودم و چیز زیادی در خاطرم نیست. با این حال همان لحظات اول فوت ایشان یادم هست که یکی از خوانندگان زن که آن سال‌ها در ایران بود، به بیمارستان آمد و چند نفر دیگری که آن لحظه آمده بودند. باقی را بعدها در فیلم مراسم دیدم.

گویا مرحوم فردین در بیمارستان هم قدری اتفاق‌های ناخوشایندی را پشت سر گذاشته بود. همینطور است؟

در آن روزهای که منتهی به فوتش شد که چیز خاصی در یادم نیست اما چند ماه پیش از آن که به دلیل حمله خفیف قلبی به بیمارستان ایران در قلهک رفته بودند، مکالمه‌ای بینشان با دکتر رخ داد که خیلی آزارش داد. گویا پدر به تجهیزات بسیار قدیمی و ناکارآمد بیمارستان ایراد می‌گیرند و به دکتر می‌گویند که مردم لیاقت‌شان امکانات بهتری است که دکتر در جواب می‌گوید بله مثل فیلم‌های شما درب و داغان است! این حرف خیلی در ایشان اثر گذاشته بود و با آن وضع بیماری ناراحت بود.

گویا خاطرات بد برایشان کم باقی نگذاشته بودند

خاطرات بد که چند موردی بیشتر نبود اما روز بد چرا. روزهای بد بسیاری را پشت سر گذاشتند. از کار که برکنار شده بودند و خانه نشین بودند. از دادستانی مشکلاتی داشتند، برخی صحبت‌های همکاران سینمایی‌شان بود که مدام مطرح می‌شد و خاطرش را مکدر می کرد و خب مشکلات خانوادگی هم که بود. همه این‌ها برایش روزهای تلخ زیادی را به همراه داشت.

پس از درهنر هم مثل ورزش این اختلاف‌ها وجود دارد؟

خیلی کمتر و به خصوص در رده‌های پایین‌تر. مثلا هیچگاه ندیدم بین پدرم، مرحوم ملک ملک مطیعی، ایرج قادری یا بهروز وثوقی اختلافی به وجود آمده باشد اما در رده‌های پایین‌تر زیاد بود که پشت سر هم حرف بزنند یا برای گرفتن نقش در اصطلاح زیراب هم را بزنند.

رابطه ایشان با آقای ملک مطیعی چطور بود؟

تقریبا خوب بود. ما خیلی با هنرمندان رابطه چندان و رفت و آمدی نداشتیم مگر در مهمانی‌ها. در کل خانواده رابطه چندانی با اهالی هنر نداشت اما آقای ملک مطیعی از میان هنرمندان بیش از بقیه به دیدن پدر می‌آمد.

بعد از مرحوم تختی کسی از ورزشی‌ها به دیدن پدر می‌آمد؟

آقای حسین نوری که شوهر خواهر پدرم می‌شد و زیاد او را می‌دیدیم. به غیر از او کس خاص دیگری را یادم نمی‌آید که از میان ورزشی‌ها به دیدن پدرم بیاید.

بعد از آن ماجرای استادیوم و اینکه مجبور شدند ورزشگاه را ترک کنند، شکایت خاصی از شرایط نکردند؟

نه اصلا اینطور آدمی نبود. نه در این مورد نه در موارد دیگر درباره خودش خیلی کم پیش می‌آمد که گلایه کند. با این حال برای شرایط بقیه خیلی گلایه می‌کرد.

مشکلات مالی شان؟

اغلب بله. مثلا از شرایط هنرمندان رده پایین و وضع مالی‌شان خیلی ناراحت بود. آن‌هایی که دیگر کاری نداشتند و نه درآمدی و نه بیمه‌ای. اغلب هم طبق عادتی که قبل از انقلاب داشتند، به دیدن پدرم می آمدند و از او کمک می‌خواستند که خب پدر دیگر دستشان جایی بند نبود که کمک‌شان کنند.

نظر مرحوم فردین درباره سینمای بعد از انقلاب چطور بود؟

او دیگر خیلی فیلم نگاه نمی‌کرد. ما خودمان هم سینما داشتیم سینمای خودمان هم برای فیلم دیدن نمی‌رفت. با این حال معمولا از همه تعریف می‌کردند و سعیشان این بود که موج و انرژی مثبت به آن‌ها بدهد. حتی آن‌هایی که بین‌شان دلخوری بود.

یک سینما هم ظاهر در پایین شهر ساخته بودند تا مردم ضعیف هم بتوانند فیلم‌ها را تماشا کنند؟

بله. سه سینما داشتیم که سومی را در پایین شهر ساخته بودند به اسم سینما لیدو که بلیطش یک سوم سایر سینماها بود تا مردم کم درآمد آنجا هم بتوانند فیلم ببینند. از طرف دیگر در هر گروه یک سینما داشتند که جلوی چیدن فیلم‌ها را بگیرند.

در ورزش هم از شخص خاصی دلخور نبود؟

تنها از یک نفر که پدر می‌گفت مدام در محافل ورزشی پشت سرش حرف می‌زند و خیلی از او دلگیر بود. انگار که حسادت زیادی به پدرم می‌کرد. نامش منصور مهدی‌زاده بود و هست البته.

مرحوم فردین یک مدال ارزشمند نقره رقابت‌های قهرمانی جهان را در کارنامه دارد. این مدال اکنون کجاست؟

من خیلی دوست داشتم که آن را جایی بگذارم که بماند و به خوبی از آن مراقبت کنند. فعلا در اختیار یکی از آشنایان است و بدم نمی‌آید به موزه یا جایی اهدا کنم که ماندگار شود و با تغییر مدیریت و شرایط از بین نرود.

  • 20
  • 6
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش