امروز سالروز ۸۹ سالگی «تد هیوز»، شاعر و نویسنده مطرح انگلیسی است. مردی که تا زنده بود او را ملک الشعرای بریتانیا میخواندند. هیوز تأثیر بسیاری بر شاعران و نویسندگان بعد از خود باقی گذاشت؛ هرچند در زندگی خصوصی حاشیهها و نقدهای متعددی را بر خود وارد کرد.
تردیدی نیست که «تد هیوز» از جهت رتبه ادبی در چنان جایگاهی قرار دارد که اغلب منتقدان ادبی او را از جمله ستونهای اصلی ادبیات معاصر انگلیسی میدانند. او نه تنها در انگلستان شاعر و نویسندهای مطرح به شمار میآید بلکه حتی فراتر از آن و در حیطه گسترده ادبیات انگلیسی از جمله ستونهای اصلی است. مصداق این ادعا هم افرادی هستند که تلاش بسیاری در پیروی از راه و حتی شیوه تفکر او به خرج دادند و از همین رو عجیب نیست که میبینیم تا زمان مرگ همچنان عنوان ملک الشعرای بریتانیا به او اختصاص دارد و آثارش همچنان خوانده، ترجمه و تدریس میشود.
نکتهای که در این بین نباید فراموش کرد زمانهای است که هیوز در آن میزیسته؛ درست شبیه متولدان دهههای ۱۰ و ۲۰ خورشیدی خودمان که اغلب از چهرههای درخشان ادبیات، سینما و هنرهای تجسمی شدند. هیوز هم در دورهای قدم به زندگی و ادبیات میگذارد که از دهههای طلایی ادبیات انگلیسی بهشمار میآید. او نه تنها بواسطه آثار درخشانی که خلق کرده، بلکه از جهت زندگی شخصیاش، همواره زیر ذرهبین علاقهمندان ادبیات بوده است. هیوز در سالهای جوانی و تحصیل در دانشگاه کمبریج با «سیلویا پلات» آشنا میشود و این آشنایی خیلی زود هم به ازدواج میرسد، منتها ماجرای عاشقانه آنان سرانجام خوبی پیدا نمیکند و در نهایت به خودکشی پلات ختم میشود.
اغلب مخالفان هیوز که بیشتر در شمار فمینیستها هستند او را در مرگ پلات مقصر میدانند. این در حالی است که بواسطه ترجمه خاطرات سیلویا پلات و مطالعاتی که در ارتباط با او داشتهام چنین نظری ندارم. البته که هیوز بعد از شش سال زندگی به پلات خیانت کرده اما گمان میکنم خیانت هیوز تنها یکی از دلایل این خودکشی بوده و نمیتوان صرفاً این اتفاق را دلیل اصلی خودکشی فرض کرد، چندانکه پلات از سالها قبل به افسردگی حاد مبتلا بوده و حتی پیش از ازدواج با هیوز هم تجربه یک خودکشی بیسرانجام را داشته است. در دفترچه خاطرات پلات که شامل یادداشتهای روزانه او از ۱۸سالگی تا دو هفته پیش از مرگش میشود با ذهن یک زن خلاق، خوشفکر، آشفته، مالیخولیایی و رؤیاپرداز آشنا میشویم که از اتفاقات، برخوردها، مسائل زندگی روزمره و روابط احساسی برای خود ماجراهایی غیرقابل حل و پیچیدهای خلق میکرد که همانها دستمایه بسیاری از شعرها و نوشتههایش میشد.
آنگونه که از نوشتههای خصوصیاش برمیآید شاید اعتماد بهنفس کم، حسادت و رقابت با موفقیتهای هیوز را در او برانگیخت، با اینکه در همان زمان خود به جایگاه ادبی قابل تأملی رسیده بود اما گمان میکرد هرقدر هم تلاش کند به اندازه هیوز دیده نمیشود و همین نگاه تأثیر منفی بر آثار او به جای میگذارد. هرچند که همچنان آثار او به زبانهای بسیاری ترجمه میشود و در کشورهای مختلف مابهازاهایی برای او پیدا میکنند از جمله اینکه در ایران او را با فروغ فرخزاد مقایسه میکنند و شبیه میدانند. سالها بعد از خودکشی پلات، هیوز دست به ویرایش و انتشار اشعار او میزند، دفترچه خاطراتش را بالاخره منتشر میکند و از شخصیت او اسطوره میسازد و منجر به شهرت هرچه بیشترش میشود. هرچند که فمینیستها در نهایت این کار را هم تلاشی برای آرام گرفتن وجدان هیوز میدانند. اگر پلات تا این اندازه درگیر توهمات و افکار منفی نبود چه بسا به جایگاهی رفیعتر از آنچه که امروز برای او قائل هستند دست مییافت.
هیوز برای سالها اجازه نشر خاطرات همسر سابقش را نمیدهد، یادداشتهایی که از ۱۸ سالگی او را تا روزهای پایانی مرگش شامل میشود و در همین رابطه هم به دو دلیل اشاره میکند: یکی اینکه یادداشتها شامل خصوصیترین مسائل زندگی شخصی آنان است و دلیل دیگر اینکه دوست نداشت فرزندانشان از برخی موضوعات شخصی مادرشان باخبر شوند. او در نهایت یادداشتها را در شرایطی منتشر میکند که فاقد خاطرات چندماه پایانی زندگی پلات هستند. هیوز اعتراف میکند که پیشتر آنها را از میان برده است.
مهسا ملک مرزبان
- 17
- 2