
شاید مسائل پشت پرده دیگری نيز وجود داشته باشد که من از آن ها خبر ندارم اما نخستين چیزی که به ذهنم میرسد، این است که فیلم یا خوب دیده نشده یا به طور کلی دیده نشده است.در داروخانه ۱۳آبان دیدم که پسربچه ای کنارمادرش ایستاده بود و یک کیسه داروی شیمی درمانی در دست داشت. دیدم که آن خانم سوزن زومتا راکه گران قیمت است، از داروهای خود حذف کرد. در واقع ایده از آنجا شکل گرفت.
جشنواره فجر آن اعتبار و جایگاهی رانداردکه فکر می کردم. دیگر برایم مساله نیست و نمی گویم که سرنوشت فیلم ها در این جشنواره تعیین می شود.ما نوجوان را دست کم می گیریم،باورش نداریم و به اندازه کافی پژوهش نکردیم که یک نوجوان به چه چیزی علاقه مند است.هدف ما از دیدن یک فیلم این است که کاتارسیس (تطهير) و از نظر روحی تخلیه شویم.وقتی تربیت نسل را جدی نمی گیریم و برایش سرمایه گذاری، دور اندیشی و سیاست گذاری نداریم، طبیعي است در سینما نيز این اتفاق نمی افتد.
«همیشه همینجوریه! آخرین بار هوا ابر شد. باد گرفت. درختا داشتن از جا کنده میشدن. اونقدر بارون شدید شد که سیل شهررو گرفته بود. پرندهها دور و بر لونه هاشون جیغ میکشیدن. یکی از بچهها قسم میخورد خودش دیده خورشید یکی دوبار نورش کم و زیاد شده...».
آنچه در ابتداخواندید، خلاصهای ازداستان فیلم «بیست ویک روزبعد»به نویسندگی وکارگردان سیدمحمدرضاخردمندان است که اولین اثربلندسینمایی خودرادرحوزه فیلم نوجوان،روی پرده سینماها آورده است.
فیلم بیست و یک روزبعد رامیتوان یکی از معدود آثار خوب و ماندگار در حوزه کودک و نوجوان دانست که قهرمانسازی میکند و قصهگوست. سالها از زمانی که سینمای کودک و نوجوان ما کالای با کیفیتی برای عرضه داشت، گذشته است و از سینمای نوجوان دهه ۶۰ بسيار فاصله گرفتهایم. به نظر میرسد آنچه در سال های اخیر به عنوان سینمای کودک و نوجوان عرضه می شود، آنقدر سطحی، دور از واقعیت و کاغذی است که به هیچ عنوان نمیتواند توجه این نسل را به خود جلب کند. سیدمحمدرضا خردمندان به کارگردان فیلمهای صدثانیهای معروف است. او متولد سال ۱۳۶۲ در شیراز است و تحصیلات خود را در رشته کارگردانی در دانشگاه صدا و سیما به اتمام رسانده، فیلم های کوتاه و مستند زیادی ساخته و در اولین تجربه سینمایی خود، خوش درخشیده است.
آقای خردمندان، این اولین فیلم بلند شماست. چطور شد که برای ساخت اولین فیلم به سراغ سینمای کودک و نوجوان رفتید؟
چندان آگاهانه نبود. زمانی که من فیلم را نوشتم و درگیر ساختش شدم، یک روزی در لوکیشنی داشتیم فیلمبرداری می کردیم، صاحب لوکیشن به من گفت «خیلی ریسک کردی. با این بازیگران فیلمت دیده نمی شود و نمی فروشد». من تازه به خودم آمدم و فهمیدم که فضای سینمای ما برای یک اثر در حوزه نوجوان، فاجعهآمیز است. بعد کمکم این وجهش برایم پر رنگ شد که فیلم میتواند در دسته فیلمهای نوجوان قرار بگیرد. در جشنواره فجر مخاطب ما کاملا بزرگسالان و منتقدان بودند و در آن فضا فیلم جزو پنج فیلم انتخاب مردمی شد. بعد از اینکه فیلم در جشنواره اصفهان پذیرفته شد و خودم در آن فضا قرار گرفتم و از بازخوردهایی که گرفتم، متوجه شدم که فیلم این وجه را دارد که میتواند به طور جدی با نوجوانان ارتباط برقرار کند ولی قبلش برایم مساله این نبود که فیلم نوجوان میسازم. این اتفاق آگاهانه ای نبود.
درباره ایده کار صحبت کنید. چه تغییراتی داشت تا به مرحله اکران رسید؟
ذهن من بسيار تصویرسازاست.نزدیک به ۳۰ فیلم کوتاه ساختم.ساخت کارهای من معمولا از یک تصویر به یادماندنی شروع می شود.در انیمیشن «پدر»، پالتویی روی بند رخت است و باد و طوفان شدید می آید یا مثلا کار «دوئل»، «گزارشگر» و... هرکدام یک پلان به یادماندنی دارند. فیلمسازی برای من از تصویری که قبل و بعد آن را نمیدانم، شروع میشود. برای فیلم بیست و یک روز بعد، تصویری داشتم از بچهای روی ریل قطار که دستهایش را از دو طرف باز کرده است و میخواهد یک قطار را نگه دارد.این اولین تصویری بود که در ذهن من شکل گرفت و نمیدانستم قصهاش چیست تا اینکه درگیر یک ماراتن شدم. همان ماراتنی که در بیست و یک روزبعدمی بینید.این مساله برای خانواده خودم اتفاق افتاد و در آن مسیر با آدم هایی در راهروهای بیمارستان و داروخانه آشنا شدم که درگیر این ماراتن بودند و خیلیها بودند که از این ماراتن انصراف میدادند. تصویری در داروخانه ۱۳آبان دیدم که پسربچهای کنارمادرش ایستاده بود و یک کیسه داروی شیمی درمانی در دست داشت و من دیدم که آن خانم، سوزن زومتا راکه گران قیمت است، از داروهای خود حذف کرد و در واقع ایده از آنجا شکل گرفت. احساس کردم پسری که روی ریل ایستاده،همان پسر داروخانه است. کم کم این تصویرها کنار هم قرار گرفت و سکانسی که محسن، برادر مرتضی، میخواهد ترمز قطار را بکشد و نمی تواند و قطار عبور می کند شکل گرفت. این دومین سکانسی بود که از فیلم شکل گرفت و مطمئن شدم که اتفاقی در حال افتادن است که باید دنبالش کنم و شروع کردم به یک سری کارت نوشتن از سکانس های مختلف فیلم و وقتی به یک طرح کلی رسیدم، با احسان ثقفی درباره طرح صحبت کردم.
آيا از ابتدا قصد داشتید یک فیلم بلند بسازید؟
خودش تعیین کرد که فیلم بلند باشد. من خیلی جدی به این فکر نمی کردم. هر ایده ای که به ذهنم میرسد به این فکر میکنم که چطور می شود در کوتاه ترین شکل ممکن آن را بیان کرد. من به فیلمساز فیلم های صد ثانیه ای معروف بودم و در این حوزه چند جایزه گرفتم و کارهایم دیده شد و همیشه اولین گزینه ام فیلم های کوتاه صدثانیه ای است اما این مورد به گونه ای پیش رفت و ظرفیت آن به قدری زیاد بود که در فیلم کوتاه نمی گنجید و خودِ شخصیت مرتضی برایم خیلی پر رنگ شد و شروع کردم به بسط دادن فضا و صحنه ها تا رسیدیم به نسخه ای که شما روی پرده دیدید.
انتخاب بازیگران به چه شکل بود؟
من درابتدای نگارش،به کاراکتر ساره بیات فکر کرده بودم وبعدازاینکه فیلمنامه تمام شد و با ایشان تماس گرفتم و صحبت کردم، فیلمنامه را خیلی دوست داشت ولی چون همزمان درگیرعاشقانه بود،تردید داشت که میتواند کار کند یا نه.به هرحال طی مذاکراتی که با هم داشتیم قطعی شد.در واقع از عاشقانه قرض گرفتیم و با گروه منوچهر هادی تعاملی کردیم که بتوانیم ایشان را داشته باشیم. سختترین کار، پیدا کردن بچهها بود. بهترین جا برای پیدا کردن بازیگران بکر مدارس است. بچه هایی که در آموزشگاه های سینمایی هستند به دلیل اینکه در فیلم های مختلف از آنها استفاده شده، به یک تیپ تبدیل شده اند اما من به دنبال یک چهره بکر و تازه تر می گشتم و چون زمان مدرسه ها نيز نبود، کار من بسیار سخت شده بود. نزديک دوهزار کودک را در استادیومهای جنوب شهر، عبدلآباد، قلعه حسن خان و خلاصه هرجایی که در جنوب شهر می شد، می دیدم.
تقریبا یک سری گزینه ها داشتم که هیچ کدام راضی ام نمی کرد تا اینکه به یاد مهدی قربانی افتادم که در فیلم «ابد و یک روز» بازی کرده بود و برای نقش سینا کاندیدش کردم اما فکر نمی کردم بعدا نقش مرتضی را بگیرد. اما خودش با توانایی های خودش، نقش را از من گرفت. بچه زرنگ و بسيار باهوشی بود و کم کم دیدم که این خود مرتضی است؛ همان پرروگری، همان جلو رفتن و پشتکار. انگیزه ای بسيار قوی داشت و تمام زندگی اش را گذاشت برای اینکه به یک بازیگر تبدیل شود. اولین چالشم با او این بود که از نقش ابد بیرون بیاید. در ابد و یک روز نقش انفعالی داشت و کاراکتری بود که از پایین به بالا نگاه می کند و همه از بالا به او نگاه می کنند اما در بیست و یک روز بعد، قهرمان بود و کنشگر. این مساله از ما خیلی انرژی گرفت تا مرتضی را به یک کاراکتر کنشگر سمج تبدیل کنیم. برای نقش مکمل که دوست مرتضی بود، می خواستم حتما کسی باشد که نمکین باشد و طوری باشد که بتواند زهر اتفاقات تلخ فیلم را بگیرد و به دنبال یک بچه شیرازی می گشتم. در همان حین به یاد یک فیلم کوتاه افتادم که در کودکان ابری دیده بودم و این پسربچه کرمانی به خاطرم آمد و در تست اول مطمئن شدم که این خودِ مهران است. اما در نقش های فرعی کمی به مشکل خوردم، چون فیلم اولم بود بسياري از بازیگران انگیزه لازم برای بازی کردن در نقش فرعی را نداشتند. برای نقش تهیه کننده در فیلم، بیژن امکانیان در ذهنم بود ولی قبول نکرد. در مجموع امروز که نگاه می کنم از بازیگران راضی هستم.
شما به عنوان فیلمسازی که اولین فیلم بلند خود را ساخته است، تا چه اندازه با چالشهای مختلف مواجه شدید؟ برای مثال پیدا کردن تهیهکننده در سینمای ایران یک معضل بزرگ است.
در مورد تهیهکننده مشکلی نداشتم. همان زمانی که فیلمهای کوتاهم جایزه میگرفت، بارها تهیه کنندگان مختلفی به من پیشنهاد کار دادند. من دغدغه این را نداشتم كه به این زودی به سینمای حرفه ای ورود کنم. من و محمدرضا شفا ۱۳ سال است که یکدگیر را می شناسیم و از زمان دانشگاه باهم کار کردیم و فیلم های زیادی با هم ساختیم.وقتی به بیست و یک روز بعد رسید، اولین کسی که برای تهیه کنندگی به ذهن من رسید محمدرضا شفا بود. بعد از اتمام اثر، کار را به حوزه هنری داد که در شورای فیلمنامه حوزه هنری فیلمنامه رد شد و گفتند سیاه نمایی است و با آرمانهای حوزه هنری جور درنمی آید اما رییس سازمان سینمایی حوزه، کار را خیلی دوست داشت و با تعامل ایشان توانستیم فیلم را بسازیم گرچه هنوز فکر می کنم فیلم مخالف هایی دارد.
فیلم از سوی وزارت ارشاد چقدر سانسور شد؟
خوشبختانه هیچ سانسوری روی فیلم صورت نگرفت. در مورد گرفتن مجوز نيز باز ارشاد معتقد بود که فیلم تلخی است اما با توضیح اینکه بخشی از فیلم سرگذشت خودِ من است، راضی شدند که مجوز دهند و ما بتوانیم کار را کلید بزنیم. تنها چیزی که فشار آوردند در فیلم تغییر دهیم، آرم جمهوری اسلامی روی قطار بود در پلان آخر. یک سری هستند که با عینک نشانه شناسی فیلم را می بینند.در نشست خبری برج میلاد درباره این موضوع از من پرسیدند و من گفتم انتظار دارید پرچم فرانسه را بگذارم روی قطار جمهوری اسلامی؟! در واقع ماجرا از همین جا آغاز شد. یک نفر روی آنتن زنده این را گفته بود که احتمالا این کودک می خواهد قطار جمهوری اسلامی را نگه دارد! بنابراین خیلی فشار آوردند. به اعتقاد من این یک جور بیماری است. ما که در شرایط سالم فیلم می بینیم، یا با قصه یا با کاراکتر یا با موقعیت انسانی فیلم ارتباط برقرار می کنیم، اما برخي تربیت شدند که جور دیگری فیلم ببینند. این آرم حتی هزارمین مساله فیلم هم نبود اما من هنوز کمی از این موضوع دلخور هستم. ناچار آن آرم را برداشتیم و یک آرم رجا گذاشتیم. در واقع هیچ تاثیری در فیلم ندارد ولی همین که به چنین چیزی توجه می شود در صورتی که مساله به آن بزرگی داریم، غم انگیز است. ما با یک سونامی سرطان در کشور مواجهیم. یکی از ابعاد فیلم این است. اگر بخواهیم از بعد بزرگسال به قصه نگاه کنیم، این بخش را می بینیم.
کار شما مورد استقبال منتقدان و مردم قرار گرفت. ولی از سوی جشنواره فیلم فجر چندان مورد توجه قرار نگرفت و حتی نامزد دریافت جایزهای نشد. با توجه به اینکه مورد تحسین منتقدان بود، چرا در جشنواره چنین رفتاری با فیلم شد؟
متاسفانه داوری امسال از همه نظر زیر سوال رفت. فقط فیلم من نبود بلکه فیلم های دیگری نيز بودند که درگیر این مسائل شدند. وقتی که ۳۵ فیلم در بخش مسابقه است و داورها در نهایت در طول یک هفته می خواهند فیلم ها را ببینند و قضاوت کنند، وضع به همین شکل می شود. در یک روز چند فیلم می توانید ببینید و داوری کنید؟ قرار است در همه بخشها فیلم را قضاوت کنید. شاید مسائل پشت پرده دیگری وجود داشته باشد که من از آن ها خبر ندارم اما اولین چیزی که به ذهنم میرسد این است که فیلم یا خوب دیده نشده یا به طور کلی دیده نشده است. این را درک نمی کنم چون من همه فیلم ها را دیدم و واقعا خودم حس میکنم که فیلم من می توانست در بخشهای مختلفی کاندیدا باشد. شاید مسائل دیگری وجود دارد که واقعا ما از آن بیخبریم.
مثل اینکه فیلم را در ایام جشنواره در کنداکتور کاخ رسانهای قرار ندادند. جشنواره فیلم فجر برای ما که هنوز تجربهاش نکرده بودیم، مساله مهمی به نظر میرسید ولی امروز که هشت ماه از آن اتفاقات میگذرد و دو جشنواره دیگر را نيز پشت سر گذاشتم و بازخوردهایی که از سمت مردم و منتقدان به من رسید، به نظرم رسید که جشنواره فجر آن اعتبار و جایگاهی که فکر می کردم را ندارد. دیگر برایم مساله نیست و نمیگویم که سرنوشت فیلمها در این جشنواره تعیین می شود. در واقع نگاهم کاملا تغییر کرده است و برای سال های بعد این حس را نخواهم داشت. با توجه به اینکه تا امروز در ۵۰ جشنواره داخلی و خارجی شرکت کردهام میگویم که بخش زیادی از خروجی جشنوارهها، سلیقه تیم داوری است. وقتی یک تیم داوری را عوض کنید، خروجی جشنواره تغییر می کند. بحث سلیقه مساله مهمی در داوری هاست.
جشنواره فیلم فجر مهمترین جشنواره ماست. فکر می کنید جشنواره ها به طور کلی چقدر سینما را رشد میدهند یا از سوی دیگر چقدر میتوانند باعث زمین خوردن فیلم ها شوند؟
واقعیت قصه این است که بیتاثیر نیستند. نمیتوانیم از تاثیر جشنوارهها چشم بپوشیم. فجر تنها جشنواره فیلم بلند سینمایی ماست. جشنواره فجر قرار است ویترین فیلمهایی باشد که در طول سال به نمایش درمیآیند و این مساله به اهمیت جشنواره کمک میکند و همین مساله است که باعث جنگ و رقابت و حاشیهسازی میشود. فیلمی بوده که به جشنواره راه پیدا نکرده است و بعدا در اکران نيز جدی گرفته نشده و زمین خورده است. این جنگ به خاطر دیده شدن و به دلیل اعتباری است که می توان از طریق جشنواره به دست آورد. فیلم وقتی در کاخ رسانه ای جشنواره نمایش داده می شود، از آن لحظه حیات فیلم آغاز می شود.
آنجاست که کامنتها و نظرات و فیدبکها شروع به گسترش پیدا کردن میکند و این باعث میشود که دایره دیگری از آدمهایی که فیلم را ندیدند ،ترغیب شوند که فیلم را ببینند یا نبینند و همینطور است که حیات یک فیلم ادامه پیدا میکند.بنابراین نمی توان تاثیر آن را نادیده گرفت.
پوستر فیلم به گونه ای بود که گويا قراراست یک کار بزرگسال ببینیم. چرا به طراحی چنین پوستری روی آوردید؟آيا رغبت داشتید که فیلم بزرگسال جلوه کند؟
این را با قاطعیت می گویم که فیلم را با ۱۲هزار نفر تاکنون دیده ام. در اصفهان با ۱۸سانس فوق العاده دیدم و در فجر هم هشت تا ۲۰هزار نفرفیلم را می بینند. من فیلم را کاملا فیلم خانواده میدانم. این فیلمی است که هم نوجوان میتواند ببیند و به همان اندازه و شاید بیشتر بزرگسال میتواند از دیدن فیلم لذت ببرد. علاقه ای ندارم که فیلم تنها در دسته فیلم های نوجوان قرار بگیرد. دوست دارم که این طیف حفظ شود. بهجز کودک که فکر میکنم نباید فیلم را ببیند، همه میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. ما چند پوستر طراحی کردیم؛ یک پوستر را در جشنواره نوجوان اصفهان رونمایی کردیم که متوجه حال و هوای نوجوان بود چون آنجا مخاطب ما نوجوانان بودند. یک پوستر نيز برای اکران عمومی داریم و یک پوستر آوانگارد با رنگ زرد و بدون هیچ تصویر مشخصی نيز با طراحی علی باقری برای جشنواره فیلم فجر داشتیم. در واقع در پوسترها تلاش کردیم حال و هوای مخاطب را در نظر بگیریم.
در جشنواره کودک و نوجوان اصفهان فیلم شما مورد استقبال فراوانی قرار گرفت. آیا در اصفهان به دلیل وجود داورها یا به دلیل موضوعیت جشنواره بود که فیلم مورد تقدیر قرار گرفت؟
به نظر من هردو دلیل کاملا درست است. تیم داوری به جهت اینکه همه فیلمساز بودند، تیم معتبری بود. معتقد به این نیستم که منتقد فیلمم را داوری کند بلکه دوست دارم داوری باشد که خودش فیلمساز باشد. شما تا زمانی که فیلم نساخته باشید نمی توانید بسياري مسائل را درک کنید. کمال تبریزی یکی از داوران جشنواره اصفهان بود که از فیلم من استقبال کرد. موضوعیت جشنواره نيز مهم بود از این نظر که ما سالهاست یک کار نوجوانی که بتواند خودِ نوجوانان را تا این اندازه درگیر کند نداشتیم. شاید به ذهنتان رجوع کنید و ببینید آخرین فیلمی که دیدید، در فضای فیلم های امیرنادری، مجید مجیدی، شاپور غریب یا فیلم هایی از این جنس است که برای نوجوانان ساخته شده بود و بزرگسالان هم به شدت از آن لذت می بردند.
ظهر جمعه همه خانواده مینشستیم پای تلويزیون و قصه های مجید را نگاه می کردیم. فیلم هایی که در این سال ها در حوزه کودک و نوجوان ساخته شده است،به قدري فیلم های ضعیفی است که خود بچه ها نيز آنها را نمی بینند. موضوعات را محدود کردیم و فیلمنامهها ضعیف و آبکی هستند. می گوییم بچه است نمی فهمد! در صورتی که بچه امروز پای کارتون تی وی بزرگ می شود و به شدت می فهمد؛ او بهترین انیمیشن های دنیا را می بیند. هوش این نسل را که اتفاقا از ما بسيار پیشرفتهتر هستند، دستکم گرفتهایم. وقتی ما این درک را نداریم وضعیف ترین فیلمنامهها و ضعیفترین بازیگران را برای این کار برمی گزینیم، نتیجه اش می شود اینکه اتفاقی نمی افتد تا بتواند کسی را درگیر کند. خوشبختانه فیلم بیست و یک روز بعد، مخاطب نوجوان را بسیار درگیر کرد. در اصفهان یک روز مانده بود به اختتامیه، عده ای از نوجوانان اصفهانی من را دعوت کردند و در یک کافه از من تقدیر کردند. این شاید اولین فیلمی است که در دهه جدید برای نوجوانان، یک کاراکتر قهرمان نوجوان با آن ویژگی های قهرمانی را روی پرده سینما برده است و این برای نوجوانان جذاب بود و من را دلگرم کرد.
در دستهبندی فیلم کودک و نوجوان به نظر میرسد اشتباهی پیش آمده است؛ نوجوان و کودک باهم متفاوت هستنداماگویی مادچار اشتباهی شدیم که اینها را با هم تلفیق می کنیم و هرچه به سمت سینمای کودک و نوجوان می رویم، به لودگی کشیده میشود.چنین موضوع درامی چندان در حوزه نوجوان پذیرفته شده نیست.مگرنوجوان مشکل ندارد؟ درگیری فکری و احساسی ندارد؟ چرا مدام می خواهیم برای این گروه سنی فیلم هایی بسازیم که هیچ تفکری پشت آن نباشد و او تنها فیلمی ببیند با پایین ترین کیفیت که سرگرمش کند و او را بخنداند؟
این چیزی که میگویید کاملا درست است. البته جشنواره اصفهان امسال این کار را کرد که کودک و نوجوان را تفکیک کردند و هرکدام در حوزه خودشان داوری شدند.
نکته دیگر این است که ما نوجوان را دست کم میگیریم و باور نداریم و به اندازه کافی پژوهش نکردیم روی اینکه یک نوجوان به چه چیزی علاقهمند است و چه محصولی را دریافت می کند. برای من عجیب بود که جایزه بهترین فیلم از نگاه نوجوانان را فیلم من گرفت در حالی که در کنار فیلم من، فیلم های مفرح و فانتزی و موزیکال وجود داشت. اما چه میشود که یک ملودرام اجتماعی تلخ، فیلم محبوب این قشر می شود؟ باید ببینیم چه اتفاقی افتاده است. خیلی ها «مرتضی» را شناختند. اگر خودش مرتضی نبوده، دوستش مرتضی بوده است. مثلا ممکن است یک فیلم خیلی مفرح باشد اما مساله او نیست. چیزی که کمک میکند به اینکه یک فیلم برای این قشر جذاب باشد، این است که بتوانند با آن کاراکتر همزاد پنداری کنند. این چیزی است که ذهن او را درگیر میکند و با قهرمان پله به پله جلو میرود و فیلم تا لحظه آخر برایش هیجان انگیز است.
از یک جا به بعد ا گويي با شخصیت یکی می شود. در واقع ما در این فیلم شخصیت ساختیم اما در فیلم هایی که شما می گویید، شخصیتی وجود ندارد یا اگر هست آن قدر کاغذی و غیرواقعی است که ممکن است یک لبخند به لب بیاورد ولی تاثر عمیق روحی ایجاد نمیکند. هدف ما از دیدن یک فیلم این است که کاتارسیس (تطهير) و از نظر روحی تخلیه شویم.
چطور شده که سینمای نوجوان اينقدر گسست پیدا کرده است؟ما دردهه ۶۰ سینمای نوجوان بسيار خوبی داشتیم اما امروز این ژانر،بسیار ضعیف شده است. فیلم شما ازجمله فیلم هایی بود که میتوان گفت دراین حوزه، فکری داشته است.
ما ملتی نیستیم که به فکر تربیت نسل باشیم.سیاستهای کلان ما را ببینید؛ آنقدر که در حوزههای مختلف سرمایهگذاری میکنیم،برای نسل بعدیمان سرمایهگذاری نمیکنیم. در هفته گذشته که ژاپن بودم، بسيار به این مساله فکر کردم.من آنجا با معلمي صحبت میکردم که میگفت مااینجا یک کار سخت به بچهها میسپاریم ولی آنها حق ندارند بگویند نمیتوانیم، امکاناتش را نداریم و نمیشود. ما به او میگوییم برو راهش را پیدا کن. اینها نسلی میسازند که نق نمیزند، به دنبال خودکفایی، راه چاره و روی پای خود ایستادن است. ما وقتی تربیت نسل را جدی نمی گیریم و برایش سرمایه گذاری، دوراندیشی و سیاست گذاری نداریم، طبیعتا در سینما نيز این اتفاق نمی افتد؛ همانگونه که در آموزش و پرورش نمیافتد. مااين نسل را رها کردیم چون برایمان مساله نیست در صورتی که بیشترین بودجههای فیلم در دنیا به سینمای کودک و نوجوان اختصاص دارد. نوجوان، شخصیتپذیر و درحال شکلگیری است، تاثیری که یک فیلم بر او میگذارد.
بر من نمیگذارد، پس بيشك او مخاطب بهتری برای سینماست. مفاهیمی مثل شجاعت، اعتماد به نفس، قدرت، بلندپروازی و... را از همان کودکی در این فیلمها می توانید ببینید و تحلیل کنید که آن ها چطور نسل میسازند. در کشور ما نه خانواده برای بچهها فکر میکند و نه سیستم. در واقع سیستم علاقه ای به اینکه به بچهها بپردازد ندارد. این است که سینمای ما نيز به چیزهای دیگرمان شبیه می شود. حقیقت این قصه، حقیقت تلخی بود چون خودم در این قصه بودم و درکش کردم. دوست داشتم که این تلخی در فیلم وجود داشته باشد ولی نه به شکلی که مخاطب آن را پس بزند. نمیدانم چقدر موفق بودم ولی تلاش کردم تا جایی که میتوانم زهرش را بگیرم در حالی که به روح قصه آسیب وارد نشود و تلخی ماجرا از بین نرود. ما درباره یک مساله حرف میزنیم که به شدت غمانگیز است و در عین حال یک موقعیت غم انگیز انسانی در جامعه ما را نشان میدهد که در حال رشد کردن است. یکی از دلایلی که سراغ احسان ثقفی رفتم این است که او طناز است و از قدرت طنز او برای گرفتن زهر اثرم استفاده کردم. تقریبا میتوانم بگویم کسی سالن سینما را ترک نکرد.وقتی شما درباره یک تراژدی حرف میزنیدباید قواعدش رانيز بپذیرید.
فکرنمیکنید ریسک کردید که در اولین اثر سینمایی خود به حوزه کودک و نوجوان، آن نيز با یک درام اجتماعی ورود کردید؟
من اصلا نمیدانستم که قرار است فیلم نوجوان باشد. رویکردم این بود که یک فیلم بزرگسال میسازم. شاید به خاطر همین است که خوب شد. شاید من هم اگر از ابتدا می دانستم که قرار است یک فیلم برای نوجوانان بسازم، در جاهایی محتاطانه عمل میکردم و کار ایزوله میشد و به این فکر می افتادم که پند و نصحیت کنم و همین مساله کار را فرمایشی میکرد. وقتی برای نسل جدید فیلم میسازیم، باید نگاه از بالا به پایین را کنار بگذاریم، با آنها همسطح شویم و سپس برایشان فیلم بسازیم.
- 12
- 3











































