شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۳:۰۷ - ۲۷ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۷۳۵۱
تئاتر شهر

ستاره اسکندری: نباید از تماشاگر بخواهیم به تئاتر بیاید تا با چهره‌ها سلفی بگیرد

ستاره اسکندری,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

حتی اگر نه به‌ بازی‌های ستاره اسکندری بلکه به‌ دستاوردهای کارنامه بازیگری او نگاهی بیندازیم، تئاتر را مهم‌ترین عرصه‌ای می‌بینیم که او در آن ایفای نقش کرده است؛ این را دو تندیسی که او تاکنون در ادوار جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر به خانه برده ثابت می‌کند؛ بازیگری که کارگردانان بزرگی چون بهرام بیضایی و علی رفیعی ناظر بر بازی‌هایش بر صحنه‌ها بودند.

 

جنس بازیگری اسکندری در تئاتر، همواره مورد توجه منتقدان و اهالی صحنه بوده است؛ از همان موقع که با بازی‌اش در «سعادت لرزان مردمان تیره‌روز» در واپسین سال دهه هفتاد شمسی، چاره‌ای جز اعطای تندیس برای هیأت داوران جشنواره فجر نگذاشت تا سال ۱۳۹۳ که بعد از مدت‌ها دوباره به تئاتر بازگشت و این بار هم مورد توجه قرار گرفت.

 

از آن روز تاکنون، اسکندری سعی کرده در نمایش‌هایی روی صحنه برود که خطی جز جریان غالب تئاتر امروز ایران را دنبال می‌کنند. تازه‌ترین مورد، مربوط به حضورش در نمایش «نفر دوم» است که این شب‌ها در تماشاخانه ایرانشهر با بازی او روی صحنه است. ستاره اسکندری در گفت‌و‌گو با ایران از تئاتر و نمایش «نفر دوم» می‌گوید.

 

 

حرف حساب این نمایش به زعم شما چیست؟ تبعات جنگ، روابط عاشقانه شکست‌خورده یا چه؟

نمایش «نفر دوم»، روایت زندگی دو خواهر در جامعه‌ای پرفراز و نشیب است؛ جامعه‌ای که تک‌تک اتفاقاتش، در زندگی و بر روابط آنها تأثیر می‌گذارد. از این منظر در واقع «نفر دوم»، روایت چگونگی رسوخ تبعات اجتماعی رویدادها در چند دهه به داخل خانواده‌ها و خانه‌هاست.

 

 

 در بستر همین روایت، می‌بینیم که یک بازیگر زن، نقش‌های مرد را بازی می‌کند. «نفر دوم» با این تمهید چه لایه‌های پنهانی می‌خواهد به نمایش اضافه کند؟

ابتدای اجرا توضیح داده می‌شود که مهین صدری که نویسنده و کارگردان این نمایش است، چگونه حضوری به‌عنوان بازیگر در این اثر خواهد داشت. او مردهای غایب را بازی می‌کند که آنها از یک منظر در اثر حضور داشته باشند. خودش به‌عنوان نویسنده و کارگردان این نقش‌ها را بازی می‌کند که یک نگاه ناظر بر رویدادهای این نمایش باشد.

 

 

 اتفاقاً از بیان و لحن او نیز پی می‌بریم که هیچ تلاشی برای بازی ندارد...

بله، او اساساً وارد بازیگری در این نمایش نمی‌شود. حضور او، به‌عنوان یک ناظر از منظر مردان غایب است.

 

 

 ساختار روایی این نمایش  به‌اصطلاح گاهشمارانه است. این گاهشمار زندگی شخصی نویسنده به نظر شما توانسته وجوه مشترک و عمومی با مخاطبش بیابد؟

من موافق نیستم که گاهشمار زندگی شخصی است. اینکه نویسنده خود در ابتدا می‌گوید برای من نویسندگی چیزی نیست جز توانایی به‌ یادآوردن زخم‌ها، می‌خواهد ما را وقتی همه‌مان تنهاییم و عادت به گفتن نداریم، دعوت کند به بیان دردها، بیان‌ کردن حالا با هر عمق نگاهی. تسلط این نوع نگاه در زمانه‌ای که ما ناچار از تأثیرپذیری از وقایع اجتماعی و سیاسی هستیم، مهم است. به طور مثال همین ناآرامی‌های اخیر را ببینید... همین باعث شد، تئاتر چند روزی با سالن‌های خالی مواجه باشد. می‌بینیم که تأثیر یک اتفاق در خیابان، به سالن تئاتر کشیده شد.

 

پس همه چیز تحت تأثیر جامعه است. این نگاه در این نمایش تازه است. از همین‌رو شاید برای تماشاچی آشنایی‌زدایانه باشد و کمی تأمل او را بطلبد. طبعاً در روزگاری همه چیز را برای مخاطب قابل فهم کرده‌ایم، کار ما با چنین نمایشی سخت است. ما پیش از اینها در تئاتر، با تماشاگر کنجکاوتری مواجه بودیم. حالا تماشاچی بیشتر شده اما این ارتقا متأسفانه فقط کمی بوده است. من بسیار دوست دارم درباره آثار نمایشی نقد نوشته شود؛ نقد با آنالیز و تحلیل و نه مبتنی بر دریافت‌های شخصی و حسی. ما خودمان فیلم‌های کیشلوفسکی را می‌دیدیم و چیزی هم نمی‌فهمیدیم اما کنجکاو بودیم و می‌خواندیم تا بفهمیم.

 

متأسفانه فضای مجازی ما را به ساده‌اندیشی و سطحی‌نگری عادت داده و خبرهای تلگرامی و اینستاگرامی فرصت تعمق را از ما گرفته. انگار اگر تعمق کنیم از سرعت فزاینده تبادل اطلاعات عقب می‌مانیم. «نفر دوم» مخاطب خودش را جاهایی گنگ می‌کند و به تفکر وامی‌دارد و این برای من علامت خوبی است.

 

 

 به ارتقای کمی تماشاگران تئاتر اشاره کردید. شما از آن دسته هستید که معتقدند تمهیدات جدید مثلاً تأسیس تئاترهای خصوصی و روی‌آوردن به چهره‌ها به هر حال برای رونق‌دادن به تئاتر مثبت است یا فکر می‌کنید برای کسب چنین رونقی باید ساز و کارهای دیگری اندیشید؟

من مخالف بروز و ظهور این فضاها و اتفاقات نیستم به شرطی که سمت و سو داشته باشد. تئاتر را برای جذب تماشاگر نباید ساده کرد یا به صرف کشاندن تماشاگر به سالن تن به چهره‌ها داد. اینها نشان‌دهنده غلبه اقتصاد بر تئاتر است. هر جا اقتصاد بر متن ماجرا غلبه کند معنا از بین می‌رود. از این تمهیدات باید برای غنی‌شدن هنر استفاده می‌کردیم نه برای به‌ سطح‌ بردن افکار. امروز می‌خواهیم تماشاگر را با خودمان همراه کنیم. نباید از تماشاگر بخواهیم به تئاتر بیاید تا با چهره‌ها سلفی بگیرد.

 

 

  دست کم برای تئاتر قرار نبود این اتفاق بیفتد...

نه برای تئاتر و نه برای سینما، فراموش نکنید که ما سینمای تعمق‌گرا و فلسفی دهه شصت را پشت سر داریم؛ سینمایی پر از تفکر و اندیشه. کجاست الان آن سینما؟ در تلویزیون هم از فرازهای درخشانی چون «سربداران»، «هزاردستان» و «امام علی»، «نرگس»، «در پناه تو» و... خبری نیست. این درد، مشترک است و فقط تئاتر نیست که به آن مبتلاست.

 

 

  پس از چند همکاری با الهام کُردا به‌عنوان همبازی و با مهین صدری به‌عنوان نویسنده و کارگردان، حالا می‌توان شما را به‌عنوان یک گروه در تئاتر امروز در نظر آورد؛ اتفاقی که در روزگار افول گروه‌ها و ازبین‌رفتن ایده پی‌گرفتن تئاتر از طریق تیم‌ها، می‌تواند سرآغاز دوباره‌ای باشد. چقدر به مداومت کار چنین گروهی امید دارید؟

امیدوارم که ادامه داشته باشد. آنقدر همه چیز سخت شده است که نمی‌شود پیش‌بینی کرد. روی چنین نکته‌ای حساب نمی‌کنم تا آسیب نبینم. از طرفی هم به‌عنوان بازیگری که بیش از دو دهه است تئاتر کار می‌کند، حالا به جریان‌سازی‌های بزرگ‌تری فکر می‌کنم. از همین رو است که خانه فرهنگ مانا را تأسیس کردم تا از شخص خودم فراتر بروم. در مانا می‌خواهیم به نکاتی بپردازیم که در تئاتر ما گم شده؛ به همین آسیب‌هایی که حرفش را زدیم.

 

 

 شما دو بار تندیس جشنواره تئاتر فجر را به خانه برده‌اید. یکی برای «سعادت لرزان مردمان تیره‌روز» سال ۱۳۷۹ و دیگری برای «هم‌هوایی» سال ۱۳۹۳. این دو اثر در کارنامه تئاتری‌تان چه جایگاهی دارند؟

«سعادت لرزان...» را خیلی دوست دارم؛ نه فقط به خاطر تندیسی که برایش گرفتم، به‌خاطر اینکه آنجا با علیرضا نادری آشنا شدم؛ نمایشنامه‌نویسی که صاحب منظر و باسواد است، کمیاب بود و حالا نایاب است. آشنا شدن با محسن علیخانی به‌عنوان کارگردان آن اثر هم برایم مهم بود. علیخانی، کارگردانی عمیق و در کارش متخصص است. مثل شاگردی‌کردن نزد علی رفیعی و همکاری با بهرام بیضایی بزرگ، همکاری در «سعادت لرزان...» برایم اتفاق بزرگی بود. در «هم‌هوایی» هم پس از سال‌ها روی صحنه می‌آمدم و خیلی خوب بود.

 

 

حتماً یکی از بهترین نمره‌های کارنامه‌تان مربوط به بازی در نمایش «شب هزار و یکم» نوشته و کار بهرام بیضایی است...

برای من «شب هزار و یکم» اتفاقی بزرگ و به یادماندنی بود. این نمایش برای من ماهیت زبان در اثر نمایشی را بازتعریف کرد. اینکه تاریخ‌نگاران چگونه تاریخ را به نفع پیروزها ثبت می‌کنند بسیار تأمل‌برانگیز بود. این روزها چقدر جای بهرام بیضایی در تئاترمان خالی است و چه حیف.

 

 

 تئاتر امروز به رئالیسم اجتماعی تن داده. به‌نظر شما تسلط این ماجرا بر تئاتر ما به اقتضای پسند تماشاگر است یا استراتژی دیگری در کار است؟

بیش از اینکه فضای غالب تئاتر امروزمان را رئالیسم اجتماعی بدانم، فکر می‌کنم آثار را کمی به‌روز و به همین فراخور دم دستی کرده‌ایم. رئالیسم اجتماعی برای خودش ماجرایی پیچیده و بسیار مهم است مثل کارهایی که از علیرضا نادری دنبال کرده‌ایم. در آثار رئال اجتماعی‌مان منظر وجود داشت، الان نیست. به‌همین علت، نمایش‌هایمان تأثیری بر ما نمی‌گذارند. هر ماه بیش از صد نمایش بر صحنه داریم اما از مجموعش کمتر چیزی یادمان می‌ماند.

 

همین است که حالا وقتی شما با من گفت‌وگو می‌کنید به نمایش‌های ۲۰-۱۰ سال پیش بازمی‌گردید و در خاطرتان مانده؛ چون تأثیرگذار بودند. کجاست این ماندگاری‌ها؟ من تک تک تصویرهای آثار علی رفیعی را در خاطر دارم حتی آن مبل بزرگ را در شازده احتجاب؛ چرا نتوانسته‌ایم تکرارشان کنیم؟ اینها علامت‌های خوبی نیست. به مصرف روی آورده‌ایم، قبلاً تئاتر را این‌قدر مصرف نمی‌کردیم.

 

 

  این روزها مشغول چه کاری هستید؟

مسئولیت انتخاب بازیگر در سریال «زندگی از نو» به کارگردانی علی‌محمد قاسمی را برعهده دارم. مجموعه‌ای تلویزیونی که از شبکه پنج سیما پخش خواهد شد.

 

 

با الهام احساس امنیت دارم

«نفر دوم»، دومین همکاری ستاره اسکندری با مهین صدری و الهام کُردا  است. در نمایش پیشین که مهین صدری آن را نوشته بود، نخستین همکاری بین کُردا و اسکندری شکل گرفت. پس از «هم‌هوایی»، دوباره دو بازیگر که جنس بازی‌شان به نوعی مکمل هم است، در «نفر دوم» همبازی شده‌اند. از او درباره این همکاری می‌پرسم. اسکندری درباره ویژگی‌های این همکاری می‌گوید: «جنس دغدغه‌های الهام کُردا به من نزدیک است. نوع حضور و تلاشش در تمرین‌ها و اجرا برای من آشناست و از همین رو با الهام در کار احساس امنیت دارم».

 

صابر محمدی

 

 

iran-newspaper.com
  • 10
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش