پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴
۱۲:۵۱ - ۱۳ مرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۵۰۳۷۴۹
کتاب، شعر و ادب

علی سپاهی لایین: ادبيات از گره‌خوردن با سياست ضرر كرده است

علی سپاهی لایین,اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات

حالا ديگر كمتر كسي است كه در حوزه شعر و ادبيات كشور فعاليت داشته باشد و عليرضا سپاهي لايين را نشناسد. سپاهي لايين بيش از ٣ دهه از حضورش در شعر و ادبيات خراسان و كشور مي‌گذرد. او به واسطه شعرهاي ماندگاري درمجموعه« فواره‌ها»، اتفاقاتي كه خارج از حيطه ادبيات برايش رخ داده و برگزيده شدن در يازدهمين دوره جشنواره شعر فجر، شناخته شده است. به سراغ عليرضا سپاهي لايين كه چندي پيش براي يك يادداشت انتقادي درباره لايين، دوباره دچار دردسر شده بود و شاعران زيادي به اين اتفاق در فضاي مجازي واكنش نشان داده بودند، رفتيم و با او در حال و هواي لايين، شعر، جشنواره فجر، فضاي مجازي و... گپ زديم.

 

شما روي ذكر لايين تاكيد بسياري داريد، ابتدا درباره اين جغرافيا توضيح مختصري بفرماييد.

شايد بد نباشد توضيح بدهم كه؛ لايين نام عمومي يك منطقه و نام روستاي مركزي دهستان هزارمسجد است و براين اساس اغلب مردم اين دهستان لاييني محسوب مي‌شوند اما مرزي‌ترين روستاي دهستان (درست روي نقطه صفر مرزي با تركمنستان) نامش سنگ‌ديوار (با تلفظ محلي سنديفال) است كه من آنجا متولد شده‌ام.

 

من از سال ١٣٦٥ به تدريج شروع به سرودن و نوشتن كرده‌بودم اما اواخر سال ٦٨ كه در جست‌وجوي كار راهي مشهد و سپس وارد روزنامه «قدس» شدم، سرآغاز ارتباط گسترده و عملي من با رسانه و قلم و ادبيات و روزنامه‌نگاري بود و در واقع شعر هم از همين تاريخ بطوري جدي مساله و دغدغه من شد.

 

و بعدش هم جلسات شعر كه آن سال‌ها خيلي جدي برگزار مي‌شد.

اولين و مهم‌ترين جلسه البته، جلسه شعر حوزه هنري بود كه در آن‌سال‌ها (اواخر دهه شصت و اوايل هفتاد) بسيار با برنامه و پرهيجان و تاثير‌گذار بود. در كنار اين، نشست‌هاي دوره‌اي خانگي، جلسه دانشكده ادبيات (كه من هم دانشجويش بودم)، روزنامه قدس، خاوران، اداره ارشاد و... و البته انجمن فرخ هم بود كه به فراخور فرصت در آنها شركت مي‌كرديم. در حوزه هنري اثرگذارترين شخصيت آن سال‌ها زنده‌ياد «احمدزارعي» بود كه منش و دانشش به بسياري از ما سرمشق مي‌داد. بزرگ‌ترهاي فاميل ادب هم امثال استادان ما مصطفي محدثي خراساني، غلامعباس ساعي، محمدكاظم كاظمي، مجيدنظافت و... بودند كه حواس‌شان به ما بود و با تشويق و راهنمايي‌هاي‌شان، جمع مشتاق جوان‌ترها جان مي‌گرفتند و پيش مي‌رفتند.

 

درباره نقش مرحوم زارعي، بيشتر براي‌مان توضيح مي‌دهيد؟

زنده‌ياد زارعي از آن دست آدم‌هايي بود كه در زمان خودش غريب افتاده بود. در واقع اين اصطلاح «اصولگراي اصلاح‌طلب» كه تازگي‌ها مُد شده است، احمد، مصداق دقيق و جامع و اصولي‌اش بود. مردي بود كه اگرچه ظاهرا تعلق به دسته و رسته كار‌ نظامي داشت اما دل و دستش بيشتر دركار ادب و ادبيات بود؛ شاعري اديب، با ظاهري درشت و دلي نازك و نگاهي زلال و روي گشاده و نفسي گرم و... از جمله آدم‌هايي كه مي‌شود گفت شخصيت كاريزماتيك داشت. از آنها كه در كنار ابهت فيزيكي، جاذبه ذاتي و جبلي و معنوي هم دارند و درمجموع، در فرهنگ رفتارشان، چيزي به نام دافعه تعريف نشده است. او درس‌خوانده و باسواد بود و اينكه در آن سال‌ها، حوزه هنري مشهد سرآمد و شعر خراسان طلايه‌دار نوآوري و اثرگذاري و جريان‌سازي بود. منهاي نقش و سابقه تاريخي اين بخش از ايران، بخش عمده‌اش مديون نگاه و نفس و نظرات احمد زارعي بود.

 

همانطور كه خودتان گفتيد، شما سال‌ها در حوزه نشريات و صفحات ادبي روزنامه‌هاي مختلف فعاليت داشتيد؛ اگر صلاح مي‌دانيد وضعيت پرداختن نشريات به شعر و شاعران را در سه دهه ۷۰، ۸۰ و ۹۰ به صورت مختصر مرور بفرماييد .

 

اگر تعارف و تعريف تلقي نشود، مي‌توانم بگويم يكي از پايه‌هاي رشد ادبي خراسان در اواخر دهه شصت و اوايل دهه هفتاد، روزنامه قدس بود كه صفحات ادب و هنرش در كنار «بشنو ازني» روزنامه اطلاعلات، روزنامه توس و فصلنامه خاوران، با حضور و همت جمعي از اهل ادب و هنر خراسان، مي‌كوشيد بيشترين تلاش را درانعكاس مستقل ادبيات آن روز داشته باشد. در دهه هفتاد، انتشار هرصفحه ادبي، يك اتفاق ويژه تلقي مي‌شد. مثل يك جشن تولد هفتگي بود و خيلي‌ها در انتظار تولد و انتشار صفحات ادبي بودند. شايد يك دليلش هم اين بود كه عنان ادبيات و هنر را، فضاي مجازي و بلبشوي فكري روزگار ما هنوز در دست نگرفته بود.

 

در نيمه اول دهه هشتاد و تحت تاثير فضاي باز سياسي آن زمان و روزنامه‌هاي موسوم به طيف دوم خرداد، بازهم بازار ادبيات رسانه‌اي رونق داشت اما به تدريج و با كمرنگ ‌شدن نقش مطبوعات مستقل ادبي، كمي ازاين شور كاسته شد. دهه نود هم كه تا اينجاي كار چنگي به دل نزده است. مهم‌ترين دليلش اين است كه هرچه پيش رفته‌ايم ادبيات و سياست بيشتر به هم گره خورده است و اين هميشه به ضرر ادبيات است.

 

انگار در گذشته جلسات و محافل شعري در تربيت و تشويق شاعران نقش پررنگ‌تري داشته است، به نظر شما آيا اين نقش كمرنگ شده؟

بله، كمرنگ شده است. به گمان من، انسان ايراني امروز و به تبع آن شاعر و نويسنده‌اش كمي كم‌حوصله شده است. تحليل اين وضعيت كار متخصصين علوم تربيتي و روانشناسي است اما تا آنجا كه به من روزنامه‌نگار و مثلا شاعر مربوط است، علاوه براينكه هر دوره‌اي، شرايط و اقتضائات خودش را دارد و شايد آنچه امروز مي‌بينيم، روند طبيعي تغييرات و تحولات اجتماعي و ادبي باشد.

 

اين وضعيت -به‌زعم ما ناهنجار- جديد، رهاورد عدم استانداردسازي فرهنگي و عدم بلوغ و تفاهم جمعي و فردي ما در بسياري عرصه‌هاست. در خصوص تغييرشكل فضاي ادبي، چند نكته را بايد در نظر داشت؛ سيستم سنتي استاد و شاگردي و احترام كوچك‌تر به بزرگ‌تر، كمرنگ يا تقريبا ساقط شده است. شفافيت و معيارمندي نقد و بررسي ادبي، با ظهور نحله‌هاي ادبي روزافزون و طغيان ذوقي نسل‌هاي جديد، ازميان رخت بربسته و هركس خودش را معيار و مبنا مي‌داند. گسترش سيستم‌هاي ارتباطي جديد و تعاملات فضاي مجازي هم عطش انتشار مكتوب (كاغذي) را فروكاسته و هم نياز به مراجعات حضوري و بررسي‌هاي چهره‌ به چهره را منتفي كرده است. در كنار اينها، عوامل ديگري هم دخيل است كه شايد اينجا مجال طرحش نباشد.

 

بالاخره فضاي مجازي به ادبيات و شعر ضربه زده يا به آن كمك كرده است؟

نمي‌شود گفت فضاي مجازي ضربه زده يا كمك كرده و طرح چنين دغدغه‌اي غير ضروري است. همانطور كه گفتم اين يكي از اقتضائات فصلي و نسلي است و منهاي خوب و بدش، گريز وگزيري از آن نيست. اين‌جور چيزها پديده‌هاي طبيعي و دستاورد فكر و علم بشرند. مثل ادوار گذشته، ما ناگزيريم خودمان را با پديده‌هاي علمي وفق بدهيم. اگر هم ضربه‌اي ازاين پديده مي‌خوريم، ناشي از ذات مخربش نيست، بلكه ناشي از بي‌برنامگي ما است.

 

شما پيش از اين سه مجموعه شعر همزمان به دست ناشر سپرديد و چاپ شد. غير از جشنواره شعر فجر، چه بازخوردهايي گرفتيد؟

درمجموع بازخوردها خوب بود، هرچند كه زياد نبود. دوستان ما در حوزه هنري خراسان جلسه نقد براي اين كتاب‌ها گذاشتند و شاعران هم‌استاني هم با محبت خودشان، كار‌ها را نقد كردند. چندين نقد هم در فضاي مجازي و رسانه‌هاي مكتوب استان منتشر شد. در جلسات ادبي هم راجع به اين كتاب‌ها صحبت شد. حتي يكي از دوستان اهل قلم، در مراسم عروسي دخترش به عنوان هديه ويژه اين كتاب‌ها را به عروس و داماد داد اما بايد بپذيريم و نگران باشيم كه فضاي نقد و بررسي كتاب و تبليغات ميداني و رسانه‌اي در مشهد، در قياس باتهران ضعيف است و كتاب‌هاي من هم به دلايل متعدد چنان كه بايد ديده و خوانده و بررسي نشده‌اند.

 

به نظر، شما نگاه ويژه‌اي به شعر اجتماعي داريد؛ آيا اين يك نگاه شخصي است يا بيشتر تحت تاثير دهه ۷۰ است كه به نوعي شخصيت شعري شما در آن جدي‌تر شكل گرفته است؟

احتمالا هردو پارامتر موثر بوده است؛ در واقع نگاه شخصي هرشاعري، برآورده تجربيات اجتماعي و درك ادبي و فهم فرهنگي و حتي برداشت‌هاي سياسي اوست. در عين حال، به گمان من، شاعر نمي‌تواند و نبايد از تحولات اجتماعي و نيازهاي عمومي و ضرروت‌هاي جمعي بركنار باشد.

 

جدا از مسائل اجتماعي، بيشتر به دنبال طرح و ترسيم چه جهاني در شعرهاي‌تان هستيد؟

من از شعرم چيزي مي‌خواهم كه از زندگي‌ام مي‌خواهم؛ تاكيد بر مهرورزي و فرزانگي و فروتني و خودباوري و بيان زيبايي‌هاي زيستن و نفي رذايل احتمالي سياسي و تماميت‌طلبي فردي و جناحي و... من به زعم خودم، پيگير و پيشنهادگر و پرورش‌دهنده ايده جهاني هستم سرشار از تفاهم و تحمل و مدارا و سعي مي‌كنم تا آنجا كه مولفه‌هاي ادبي و ظرفيت‌هاي كلامي و ملاحظات فرهنگي اجازه مي‌دهند، همين‌ها را درشعرم ترسيم و تمثيل كنم.

 

يكي از مولفه‌هاي شعر شما زبان مردمي يا مردم‌گرايانه است، آيا براي انتخاب اين زبان، ضرورت يا تامل خاصي وجود داشته است؟

برداشت شما كاملا درست است و شايد درست‌ترش اين باشد كه مردم‌گرايي دغدغه اصلي زبان شعرهاي من در اوايل دهه هفتاد بوده است و بعد به‌مرور اين زبان رسمي‌تر و استانداردتر شده است. ضرورت اين پديده يا اين ملاحظه، به شناخت فضاي خاص اجتماعي و ادبي اواخردهه شصت برمي‌گردد كه احساس مي‌شد به‌شدت متكلف و كهنه و مردم‌گريز شده است.

 

در واقع زبان شعر من را ‌بايد از منظر همان فرآيند سياسي- فلسفي معروف «تز و آنتي‌تز» تحليل و طبقه‌بندي كرد. در آن سال‌ها حس مي‌شد كه زبان شعر انجمن‌دار‌هاي رسمي و استادان بزرگوار شعر خراسان، سنخيت و نسبت چنداني با ذهن و زبان مردم روزگار ما ندارد و اين دريافت ادبي و فرهنگي باعث شد درميان نسل جوان، يك جبهه و موضع متقابل گرفته شود. بر اين اساس، زبان شعر من و هم‌نسلي‌ها به سمت سهولت و سادگي رفت و البته متقابلا از طرف استادان عزيز و مسن، با ترديد و تهديد با آن برخورد شد.

 

بگذاريد براي تلطيف فضا، يك رباعي براي‌تان بخوانم كه همان سال‌ها در اين خصوص و به تعريض و كنايه خطاب به منتقدين مردم‌گرايي- و البته از سر خامي و جواني- نوشته بودم و قرار بود دريكي از انجمن‌هاي مربوطه بخوانم (كه خوشبختانه نخواندنم و اختصاصا براي شما مي‌خوانم!): «خوشحالم از اينكه اندر اين انجمنم/ با اهل بلاغت است روي سخنم/ اينجانب عليرضا سپاهي هستم/من آمده‌ام كه پوزتان را بزنم!»

 

پي‌ريزي طرح‌هاي روايي در شعرهاي‌تان همبه‌تبع همين زبان مردم‌گرايانه است؟

دقيقا و درواقع رهيافتي است براي برون‌رفت شعر از پراكنده‌گويي و تن دادن به استقلال ابيات در تغزل سبك عراقي و آشتي دادن و پيوندزدن بين شعر كلاسيك و مدرن. درحقيقت اصرار من بر ساختار روايي، علاوه براينها، تاكيد براين است كه شاعر اين روزگار بايد يك درك و مكاشفه‌ و طرح و تمهيد اوليه براي سخنش داشته باشد و شعر را به امان وزن و قافيه و «هرچه پيش‌آمد خوش‌آمد»، رها نكند.

 

داشتن اين طرح روايي از شاعرانگي كار، كم نمي‌كند؟

بايد تاكيد كنيم و بپذيريم كه در عرصه ادبيات و خصوصا شعر، هيچ چيزي قطعيت و حتميت ندارد. ادبيات، به عنوان يكي از مولفه‌هاي فرهنگ عمومي، مثل هر مولفه ديگري عرصه آزمون و خطا و تبديل و تبادل و تحول است. براين اساس، اين ذوق و توان خالقان آثار است كه به فراخور توان شخصي، تعيين‌كننده و مبناست. اگر اين رويكرد را كه، استعداد و خلاقيت، معيار آفرينش است بپذيريم، آن‌وقت راه براي ذوق و ذهن آدم‌ها باز مي‌ماند و از ادبيات هم رفع دغدغه و نگراني مي‌شود. البته منظورم اين نيست كه جاي هيچ نگراني ندارد. منظورم اين است كه پاسخ اين پرسش هم مثبت است و هم منفي و نهايتا به تعبير نيما، اين غربال‌به دست‌هاي پشت سرند كه تعيين‌كننده توفيق و شكست ايده‌ها هستند و به نگراني‌ها و توفيقات نمره خواهند داد.

 

اگر موافق باشيد از شعرهاي شما فاصله بگيريم و سوالات كلي‌تر بپرسيم؛ شما اين روزها كار شاعران غزل‌سرا را دنبال مي‌كنيد؟ چه ويژگي‌ها و ضعف‌هايي در شاعران هم نسل‌تان و شاعران جوان‌تر مي‌بينيد؟

كم و بيش در كتاب‌هاي منتشر شده و مطبوعات و فضاي مجازي كارهاي ديگران را مي‌خوانم. اگر بخواهم نظرم را صرفا بر شاعران كلاسيك‌كار و به خصوص غزل‌سرا متمركز كنم، مي‌توانم به اختصار بگويم كه؛ اشتغال‌هاي متعدد، گرفتاري معيشت يا به اصطلاح غم نان، سفارش‌محور‌شدن شعر و چند مولفه تهديدساز وتعهدپرداز مشابه ديگر، بر سر شعر امروز و شاعران هم‌نسل سايه‌انداخته و باعث شده‌ كه شعرخوب سرودن و طرح‌تازه درانداختن، مهم‌ترين دغدغه شاعر امروز ما نباشد. ازاين گذشته، آسيب عمده كار شاعران امروز و مخصوصا جوان‌ترها، تقليد و شعارزدگي است كه اميدوارم اين بيماري، همراه با ديگر ناخوشي‌ها بهبود پيداكند و حال عمومي جامعه و ادبيات بهتر شود انشاء‌الله...

 

باتوجه به اينكه لابد كم و بيش در جريان روند برگزاري جشنواره شعر فجر در سال‌هاي اخير هستيد، اين جشنواره را چگونه ارزيابي مي‌كنيد و به نظر شما تا چه اندازه به وضعيت شعر كمك خواهد كرد؟

به نظر من، دراين كه علي‌الاصول چنين جشنواره‌اي لازم است و مي‌تواند تاثيرات مهمي بر شكوفايي شعر و افزايش انگيزه‌ها و تلاش‌هاي ادبي بگذارد، هيچ ترديدي نيست. آنچه مي‌تواند محل مناقشه و بحث باشد، كيفيت برگزاري چنين جشنواره‌اي است. حقيقتش اين است كه سال گذشته منهاي نامزدي كتاب من در آن، به دليل برگزاري اختتاميه اين جشنواره شعر در مشهد و نيز دبيري شاعر همشهري «محمدكاظم كاظمي»، بيش از سال‌هاي گذشته اين جشنواره را رصد و در آن تامل كردم.

 

به نظرم، اين جشنواره هرچه بيشتر از ساحت سياست و مناسبات رسمي دور باشد، تاثيراتش بيشتر و ماحصلش بهتر خواهد بود. البته من پيشنهادهايي هم براي بهترشدن كاركرد و شورآفريني و فراگيري جشنواره داشتم كه به استادكاظمي هم عرض كردم و اميدوارم دست كم، بخشي ازاين پيشنهاد براي آنها كه ادبيات و فرهنگ و زبان پارسي براي‌شان مهم است، جدي تلقي شود.

 

اگر ممكن است پيشنهادهاي‌تان را براي ما هم مطرح كنيد.

بله. از آنجا كه ظرافت و ظرفيت شعر ما بيش از هرچيز در حوزه زبان پارسي تبيين و تعيين مي‌شود، به نظرم مي‌رسد كه بد نيست براي پاسداست واقعي زبان پارسي و انگيزه دادن به همه شهروندان ميهن پارسي‌زبان، در جشنواره بين‌المللي شعر فجر، جايزه‌اي ويژه هم براي شاعران پارسي‌گويي درنظر گرفته شود كه زبان مادري‌شان غيرپارسي است. اگر ملاحظه كنيم كه اين شاعران هموطن، بعضا تا ٧ سالگي يك كلمه پارسي نگفته و نشنيده‌اند (از جمله خود من كه تا دبستان، فقط به زبان كردي سخن گفته و شنيده‌ام)، آن وقت ارزش ذاتي و كاركردي پارسي‌گويي اين نويسندگان و سرايندگان مشخص‌تر مي‌شود. حتي باتوجه به اينكه اين‌جور آدم‌ها به دوزبان هم مي‌سرايند (مثل زنده‌ياد شهريار) مي شود عنوان جايزه را «دوزباني» يا «شاعران دوزبان» يا... گذاشت. يا اينكه جايزه ويژه‌اي براي آنها كه صرفا به زبان‌هاي كردي و تركي و بلوچي و... شعر مي‌گويند، درنظر گرفت. البته راجع به اين پيشنهاد مي‌شود ملاحظات و توجيهات بيشتري هم عرضه و عرض كرد.

 

فكر مي‌كنيد برگزيده شدن كتاب شما كمكي به ديده شدن و فروش آن خواهد كرد؟

من اصولا آدم اميدواري هستم اما به اين فقره خيلي خوش‌بين نيستم. دليل هم دارم، چون؛ برگزيده‌شدن يك كتاب، بعيد است كه بتواند يك‌شبه به مردمي كه مسير دغدغه‌هاي‌شان عوض شده است، هم پول و برنامه بدهد و هم انگيزه كتاب خواندن و كمك به رشد و رونق فرهنگ مطالعه. ازاين گذشته، در مورد كتاب من (و آثار اغلب دوستان شاعر) نه تبليغي مي‌شود در صداوسيما و نه يك ارگان دولتي يا نيمه‌دولتي حاضر است كتاب‌ها را بخرد و تجديد چاپ و رايگان توزيع كند و نه حتي مثل دوره‌هاي گذشته، هزينه‌اي به نشر كتاب شاعر اختصاص خواهد يافت.

 

و حرف آخر؟

كاش يكي از امتيازات برنده‌شدن در جايزه شعر فجر اين بود كه زمينه نشر ديگر شعرهاي شاعر را فراهم كنند. اگر عشق و لطف «عابس قدسي» عزيز و انتشارات سپيده‌باوران نبود، يحتمل هنوز «فواره‌ها» و آن دومجموعه ديگر چاپ نشده بود. من همين حالا به قدر دو مجموعه، غزل چاپ نشده دارم و تازه دركنار اين دو، حدود هشت مجموعه شعر به زبان كردي (كرمانجي) دارم كه موفق به نشرش نشده‌ام و مهم‌ترين دليلش هم اين است كه هيچ وزارتخانه و سازماني خودش را موظف به چنين ماموريت و حمايتي نمي‌داند و تازه اگر خودم سرمايه‌گذاري كنم، با اقبال مصادر امر مواجه نمي‌شوم و اين درباب شاعران بسياري صدق مي‌كند. نمي‌خواهم لاف و گزافه‌ بگويم، ولي شعرهايي كه به زبان مادري دارم، ازجهت فطري و حسي و تصويري، شاعرانه‌ترند و مي‌توانند به دارايي ادبي ايران‌زمين بيفزايند. زبان‌هاي اقوام ايراني، نيازمند حمايتند چرا كه مبناي غناي فرهنگي و حفظ هويت و همگرايي ملي و تقويت زبان فارسي‌اند.

 

اين وضعيت -به‌زعم ما ناهنجار- جديد، رهاورد عدم استانداردسازي فرهنگي و عدم بلوغ و تفاهم جمعي و فردي ما در بسياري عرصه‌هاست. در خصوص تغييرشكل فضاي ادبي، چند نكته را بايد در نظر داشت؛ سيستم سنتي استاد و شاگردي و احترام كوچك‌تر به بزرگ‌تر، كمرنگ يا تقريبا ساقط شده است. شفافيت و معيارمندي نقد و بررسي ادبي، با ظهور نحله‌هاي ادبي روزافزون و طغيان ذوقي نسل‌هاي جديد، ازميان رخت بربسته و هركس خودش را معيار و مبنا مي‌داند. گسترش سيستم‌هاي ارتباطي جديد و تعاملات فضاي مجازي هم عطش انتشار مكتوب (كاغذي) را فروكاسته و هم نياز به مراجعات حضوري و بررسي‌هاي چهره‌به چهره را منتفي كرده است. در كنار اينها، عوامل ديگري هم دخيل است كه شايد اينجا مجال طرحش نباشد.

 

از دوستت دارم

وقتي كسي را بي‌نهايت دوست مي‌داري/ وقتي كه تنها انتخابت اوست، در ياري/ وقتي سر مويي به معشوقي گره خوردي/ وقتي نفس در بوي محبوبي گرو داري/ وقتي دلت را مي‌برد يادي به صد وادي/ وقتي كه آزادي و در دامي گرفتاري/ وقتي كه حالت با تمام ناخوشي، خوب است/ وقتي كه شب‌ها ظاهرا ‌خوابي... و بيداري/ وقتي نداري حس كاري، با همين احوال/ تا نام او مي‌آيد، از جان مايه بگذاري/ وقتي كه بي‌او رو به ساعت، خسته بنشيني/ وقتي كه بي‌او پشت يك در، لحظه بشماري/ وقتي كه زورِ كوه‌كندن پيش او داري/ اما نداري چاره‌اي جز بُهت و ناچاري... / وقتي نداري آنچه را مي‌خواستي، در دست/ اما تمام آنچه گفتم، بوده‌اي، باري؛ /

 

اين دم اگر نامش جنون يا عشق يا رنج است/ اين درد خوش را سعي كن در دل نگهداري...

 

ما دو تن

تاريخ را دوباره نوشتيم ما دو تن/ ما ساكنان جاده‌؛ يكي من، يكي وطن!/ تاريخ را ورق زده‌بوديم، پيش از آن/ با اسب‌هاي جنگي و گاوان شخم‌زن/ تاريخ را قدم زده‌بوديم قرن‌ها/ بين دو فصل سرد اهورا و اهرمن/ حالا در آستانه نوروز نازدار/ من بودم و عزيز دلم بود و نو شدن/ با صد هزار خواهش آواز و رقص مهر/ با بي‌شمار ميوه ممنوع مرد و زن/ پس؛ با دو دست خالي و فرياد خشم‌مان/ تاريخ را دوباره نوشتيم بي‌سخن/ يك شعر باشكوه سروديم بي‌‌كلام/ يك مشت فحش، از آينه خورديم بي‌دهن/ علم نجوم و طالع و تقدير بود و ذوق... / يا نوعي از تجاهل عارف به فوت و فن؟!/ تا؛ شاهكار شور و شگفتي، به بام قرن/ ما را نشاند خيره به اعجاز خويشتن... / يكباره ماه يخ‌زده از حيرت آب شد/ وقتي كه ديد غربت ما را در انجمن/ برخاست بانگ حسرت و هيهات از زمين/ برسوخت برق معجزه از شام تا يمن/ آنگاه از اتفاق، شبي شد كه گم شديم/

 

در رشته‌كوه برفي گيسو؛ شكن شكن/ من؛ ميل شير خسته پيري به صد غزال/ يارم؛ اسير بخت سياهش؛ به‌صد رسن/ آنگاه؛ فصل آخر تاريخ‌مان دميد/ در رنگ لاله‌‌اي كه شكفت از دو پيرهن/ ناگاه؛ گريه‌خنده‌كنان، صبح خون‌چكان/ يك گل به زلف او زد و يك گل به قلب من!

 

سلمان نظافت يزدي

 

etemadnewspaper.ir
  • 11
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

حکایت های اسرار التوحید اسرار التوحید یکی از آثار برجسته ادبیات فارسی است که سرشار از پند و موعضه و داستان های زیبا است. این کتاب به نیمه ی دوم قرن ششم هجری  مربوط می باشد و از لحاظ نثر فارسی و عرفانی بسیار حائز اهمیت است. در این مطلب از سرپوش تعدادی از حکایت های اسرار التوحید آورده شده است.

...[ادامه]
ویژه سرپوش